داروهاي گياهي

1

بيد مشك

درمان كن خوني ، زياد كننده فشار خون ، گرمي

2

بادر نجبويه

تقويت اعصاب ، قلب ، چشم و گوش ، سر گيجه

3

گلاب

گرمي ، تقويت اعصاب و ساير مصارف

4

نعناع

نفخ « گاز شگم» تقويت معده و روده

5

كاكوتي

ضد سرفه و سرما خوردگي ، ضد چاقي و سستي

6

شويد

ضد فشار خون و از بين برنده چربي خون

7

شيرين بيان

زخم معده و روده ، تقويت ريه

8

خار شتر

سنگ كليه ، درد بندهاي انگشتان دست وپا

9

زيره

از بين بردنه چربي خون و بدن ، ضد چاقي

10

گل گاو زبان

نرم كننده سنيه ، آرامش بخش اعصاب ، عرق آور

11

يونجه

مرض قند ، تقويت كليه ، سوزش دست

12

هندوانه كوهي

بو اسير ، نرم كننده شكم «ضد يبوست»

13

توشك

درمان اسهال و دل درد

14

كاهو

تصفيه خون ، سوزش ادرار ، يرقان «زردي»

15

بولاق اوتي

ضد مرض قند ، ضد رماتيسم

16

كاسني

ضد خارش دن، ضد حساسيت

17

شاتره

تصفيه خون ،ضد خارش بدن ، ضد حساسيت و ضد فشار خون

18

بيد

آرام كننده اعصاب ، زياد كننده خواب ، ضد تب

19

قزياغي

از

 

آداب و رسوم مردم آذربايجان غربي

آذربايجان غربى همواره زيستگاه مجموعه‌اى از اقوام و فرهنگ‌هاى مختلف بوده است. هريك از اين اقوام و فرهنگ‌ها به‌نحوى در هم تأثير گذاشته و از همديگر متأثر گشته‌اند. وجود مساجد، كليساها و ويرانهٔ آتشگاه‌ها، گوياى بخشى از تاريخ مذهبى آن است. تشيع در اروميه و شهرهاى شمالى و تسنن در نواحى جنوبى استان از مذاهب عمده به شمار مى‌روند. ساير اقليت‌هاى آشورى و ارامنه به كليساهاى مسيحى وابسته‌ هستند.
فرهنگ مردم اين خطه نيز در ارتباط با عوامل متعدد جغرافيائي، تاريخي، مذهبى و تحت تأثير گرايش‌هاى متعدد اجتماعي، فرهنگى شكل گرفته و نوع مستقلى از فرهنگ‌هاى فولكلوريك را به‌وجود آورده است.


Imageآذرى‌ها، كردها، آشورى‌ها و ارامنه هر يك براساس ويژگى‌هاى قومى - دينى خود آداب و سنن مخصوص دارند كه از آن ميان سنن مسلمانان از مقام برجسته‌اى برخوردار است. اگرچه فرهنگ و سنن مردم آذربايجان از بسيارى جهات با فرهنگ عمومى ساير نقاط ايران مشابهت‌هائى دارد، ولى در عين حال با ويژگى‌هائى همراه است كه مهم‌ترين آن تكامل زبانى و زايش‌هاى ويژهٔ فرهنگى در عرصه‌هاى مختلف زبان و هنر است.


زبان امروزى مردم آذربايجان كه شاخهٔ وسيعى از زبان‌هاى تركى است به آذرى يا آذربايجانى معروف است كه علاوه بر آذربايجان ايران در ساير كشورها نيز گسترده شده است. در نواحى داخلى سرزمين ايران نيز به دلايل تاريخى به‌ويژه مهاجرت‌هاى وسيع، در مناطقى از قبيل كوهپايه‌هاى خراسان، سواحل خزر، دامنه‌هاى زاگرس، جبال فارس و... رواج دارد.


گروهى از محققان اعتقاد دارند كه زبان كنونى مردم آذربايجان از نظر منشاء و پيوستگى تاريخى از زبان‌هاى تركى آلتائيك است كه طى ادوار تاريخى بسيار دور جزء جلگه‌هاى وسيع آسياى مركزى و سواحل رود ”ينى سيء“ بوده و سپس همراه با حركت و مهاجرت قبايل ترك و حكومت‌هاى طولانى اقوام ترك زبان، تثبيت و گسترش يافته و دامنهٔ خود را از يك سو تا سوريه و بين‌النهرين و از سوى ديگر تا شبه جزيره بالكان و سواحل درياى سياه وسعت داده و زبان تكلم و كتاب ملل و اقوام مختلف گشته است.


فولكور يا ادبيات شفاهى مردم منطقه نيز، مانند تاريخ و زبان خود، از سابقه‌اى كهن برخوردار است. اشكال مختلف ادبيات فولكوريلك اين خطه محصول پيكار و تلاش مردمى است كه غم‌ها، شادى‌ها، آرزوها، نفرت و محبت خود را در قالب‌هاى مختلف هنرى منعكس كرده‌اند. نمونه‌هاى گوناگون اين نوع آثار، عادات، روش‌ها، آداب، رسوم، اعتقادت، باورهاى ديني، مذهبى و دلبستگى‌ها و ارزش‌ها و نهادهاى اجتماعى عصرهاى مختلف را به‌خوبى نشان مى‌دهند.


مردم آذربايجان خالق يكى از غنى‌ترين گنجينهٔ ادبيات شفاهى ملل خاورميانه و ايران مى‌باشند. چنانكه هر سياح و جهانگردى كه از آذربايجان گذشته، اين ديار را سرزمين شعر و هنر نام نهاده است.
مردم آذربايجان، مردمان شاعر مسلكى هستند كه هرگاه با پديده‌هاى طبيعي، رخدادهاى اجتماعى و پيشامدهاى ناگوار و يا خوشايند مواجه شده‌اند، احساسات خود را با زبان شعر بيان كرده و براى هر مناسبت ”باياتي“ سروده‌اند. از عادى‌ترين كار روزانه تا عالى‌ترين احساسات و عواطف بشري، شعر و باياتى هميشه حضور داشته است:
مادر با ”لالائي“ سحرانگيز و شيرين آن نونهال خود را در گلبرگ‌هاى باياتى پيچيده و او را به خواب شيرين و رويائى دلپذير فرو مى‌برد.

 عروسى با شعر آغاز و با آن نيز پايان مى‌يابد. عزا و سوگوارى با ”آغي“ آغاز و خاتمه مى‌يابد. كشتگر آذرى آفتاب را و باران را با شعر فرا مى‌خواند، باد و بوران را با شعر نفرين مى‌كند، مزرعه طلائى آن را، گاو و گوسفندان خود را با شعر توصيف مى‌كند. سواركاران آن، رزمندگان او همه و همه با شعر توأمان زاده مى‌شوند، مى‌بالند و مى‌ميرند.


به هر گوشه‌اى از زندگى مردم اين سرزمين نظير بيفكني، شعرى سرك مى‌كشد. زلالى چشمه‌ساران آن، رقص خاموش گل بوته‌هاى قالى‌هاى آن، ساز عاشيق‌هاى او و جملگى در هماهنگى بى‌نظير با اميال و آرزوها، ترس‌ها و اضطراب‌ها، عشق‌ها، نفرت‌ها و ... به‌طور شگفت‌انگيزى بيان مى‌گردند و لذا برجسته‌ترين نوع سخن شعرى آذربايجان ”باياتي“ است.


در فرهنگ شفاهى مردم آذربايجان باياتى‌ها به‌خاطر گسترده‌گى و مضمون‌هاى رنگارنگ، ايجاز و قالب‌هاى زيبا و دلنشين مقام اول را دارند. مبالغه نخواهد بود اگر گفته شود كه تاريخ پر تلاطم و سرشار از حوادث آذربايجان لابه‌لاى هزاران باياتى گنجانده شده است. اگر تمامى باياتى‌ها در يك جا گردآورى و از ديد جامعه‌شناسى و مردم‌شناسى مورد تجزيه و تحليل قرار گيرند، تاريخ قومى مدون مى‌شود كه طرز زندگي، هستى‌شناسى و باورهاى فسلفي، اخلاقي، اجتماعى و دينى آنها را منعكس خواهد كرد.
باياتى‌ها از زندگى و راز و نيازهاى مردم ساده و پاكدل مايه مى‌گيرند و در قالب الفاظى روان و بى‌تكلف جارى مى‌شوند. اين نغمه‌هاى نغز و دلكش از چنان لطف و خلوط و صفا و صراحتى برخوردار هستند كه به‌خصوص وقتى با آهنگ ويژهٔ خود ادا شوند، عنان از كف دل مى‌ربايند و اشك بر چشم مى‌نشانند.
ارادت و اعتقاد مردم ساده شهر و روستا به اين آثار موزون و دلفريب تا بدان پايه است كه باياتى‌ها را برحسب حال آئينه سرنوشت نماى خويش مى‌پندارند و به هنگام ملال و سرگشتگى و حرمان به آن توسل مى‌كنند و به‌عنوان تفأل از آن مدد و مراد مى‌جويند.


باياتى‌ها به عامه تعلق دارند. زيرا كه از ديرباز توسط مردم سينه به سينه نقل و بازگو شده‌اند و به‌اقتضاء حس زيبائى شناسى و نيازهاى عاطفى همراه با تغييراتي، فرديت (تعلقات شخصي) را از روى آنها زدوده و به تملك گنجينهٔ فولكوريك عامه درآورده‌اند.
باياتى‌ها از نقطه‌نظر محتوى و مضمون از يكسو مظهر عشق‌ها، آرزوها، اميدها و رنج‌ها و شادى مردم و از سوى ديگر كتاب ناگشودهٔ معتقدات، آداب و رسوم و خصائل و خلق و خوى قومى انسان‌هاى ساده و پاكدل در طول نسل‌ها و قرن‌ها است.


براى پى بردن به عمق ديد و حسن ناب سرايندگان باياتى‌ها، ترجمه چند باياتي، ذيلاً آورده مى‌شود. اين باياتى‌ها كه از ميان هزاران باياتى به‌طور نمونه انتخاب شده است، بيانگر عظمت آفرينش مردمى است كه زيبائى‌ها دغدغه هميشگى آنها بوده است:

بوداغلار اولو داغلار كنار كوه‌ها، اين سربلندان
چشمه لي، سولو داغلار پر از چشمه، پر از آب غزلخوان
بوردا بير آتلى اؤلوب سوارى مرده و در ماتمش ابر
گؤى كيشنر، بولود آغلار زند شيهه ميان برق و باران
بوردان بير آتلى گئچدى سحر آمد سوارى از بر دشت
آتين اويناتدى گئچدى دمى جولان گرفت و تند بگذشت
آى كيمى شفق ساچدى چو مهتاب سحرگاهان شفق ريخت
گون كيمى باتدي، كئچدى چو خورشيد شبانگاهان بدر رفت
داغلارا قار دوشوبدو نشسته برف سنگين روى كوهسار
گؤر نه هامار دوشوبدو لطيف و نرم همچون خواب جويبار
فبريمى يادلار قازيب مرا نااهل گورى كنده دل تنگ
اهلتيم دار دوشوبدو برش ديوار خنجر، بسترش خار
عزيزى يم غمده گول ميان غم بزن لبخند هر دم
غمده دانيش، غمده گول بزن حرف و بزن لبخند در دم
آغ گونده گولن كؤنول دلا خندى چو روز آفتابي
مردا يگيدسن غمده گول اگر مردى بزن خنده به ماتم
آشديم، آشديم گول اولدوم شكفتم نرم - نرمك، گل شدم من
بوى آتديم سونبول اولدوم جوانه بستم و سنبل شدم من
بيرديل بيلمز قوشودوم به گلشن بى‌زبان بودم، زهر گل
اوخودوم بولبول اولدوم ورق‌ها خواندم و بلبل شدم من

 

Imageجشن‌ها و عروسى‌ها
همان‌طور كه پيشتر نيز ذكر گرديد استان آذربايجان غربى از تركيب قومى و دينى متنوعى برخوردار است. هركدام از اين اقوام به رغم مشابهت‌هاى فرهنگى و رفتاري، به نسبت‌هاى متفاوت شيوه‌هاى خاصى براى برگزارى مراسم و آئين‌هاى خود دارند. ايلات و عشاير، پيروان اهل تسنن، مسيحيان، شيعيان و پيروان ديگر اديان، در برگزارى مراسم مربوط به جشن‌ها و سرورها، اعياد ملى و مذهبي، سوگ‌ها و عزاها و ساير مراسم، رفتارهاى قومى ويژه‌اى دارند كه هركدام از آنها جاذبه‌هاى خاصى را براى افراد غيربومى و جهانگردان به‌وجود مى‌آورند.

 يكى از اين مراسم، جشن‌هاى عروسى است كه به‌ويژه در نقاط روستائى و عشايرى جلوه‌هاى شگفتى دارند. از آنجا كه اكثريت ساكنين استان را آذرى تبارها تشكيل مى‌دهند مراسم مربوط به جشن عروسى در بين آذرى‌ها به‌طور فشرده مورد اشاره قرار مى‌گيرد:
مراسم مربوط به عروسى در سطح استان و به‌ويژه در روستاهاى آن معمولاً در فصل پائيز انجام مى‌گيرد. مراسم از روز نشان كردن و نامزدى شروع مى‌شود و در خانه دختر نامزد شده، بازى‌ها، نمايش‌ها و صحنه‌پردازى‌هاى زيادى به راه مى‌افتند. اجرا‌ءكنندگان اين مراسم غالباً دختران هستند.

 آنها حتى در نقش مردها نيز بازى‌هائى انجام مى‌دهند. به‌علاوه در نقش كسانى كه به نوعى در عروسى دخالت دارند نيز درمى‌‌آيند. مثلاً در نقش مادر زن و پدر شوهر و عاقد و ... مانند آنها.
عروسى معمولاً با خواندن سرودها و تصنيف‌ها همراه است. اين تصنيف‌هاى زيبا و تغزلي، حتى طنزآلود در واقع زينت بخش مجالس عروسى هستند و هميشه به همراه موسيقى و رقص اجراء مى‌شوند.


مراسم عروسى در چند مرحله است از جمله خواستگاري، عقد، نامزد كردن و نشان بردن، شب حنابندان، بردن جهيزيه و غيره، همچنين ”پاينده تخت“ انجام مى‌گيرد. هر مرحله نيز براى خود سرودها و آوازهاى خاصى دارد كه خصوصيات همان مرحله را نشان مى‌دهد.
خواندن سرودهاى مربوط به مادرشوهر عروس از جالب‌ترين مراسم است. شكى نيست كه بين عروس آنها و مادرشوهران هميشه به نوعى كشاكش بوده است.

اين كشاكش از زبان مادرشوهر كه نقش آن را يكى از دخترها به عهده مى‌گيرد به شكل طنزآميزى ايفاء مى‌گردد. گفت و گوهاى رد و بدل شده بين عروس و مادرشوهر كه معمولاً موزون و توأم با رقص اجراءكنندگان است، تصويرى واقعى از زندگى نوعروسانى است كه در شروع زندگى مشترك خود بنا به ملاحظات فرهنگى خاص منطقه، مجبور به زندگى در كنار مادر شوهر و ساير اعضاء خانواده داماد هستند. البته به‌تدريج اين نوع تركيب خانوادگى خصوصاً در شهرها منسوخ شده و در حال حاضر خاص مناطق روستائى و عشاير منطقه است.


اولين مرحلهٔ مراسم ازدواج در ميان ايلات و عشاير استان، مراسم خواستگارى است كه معمولاً ريش سفيدى از طرف خانوادهٔ پسر به خانه دختر مى‌رود و مراسم خواستگارى را به‌جا مى‌آورد. وقتى موافقت كامل حاصل شد بستگان پسر با كله‌قند وارد خانهٔ دختر مى‌شوند و در مورد شيربها صحبت مى‌كنند. شيربها نسبت به وضع خانواده دختر از ۵۰ تا ۲۰۰ گوسفند، چند رأس اسب و گاو، چند دست خلعت و غيره مى‌باشد.

هرچه تعداد گوسفندها بيشتر باشد طلا و غيره نيز به همان نسبت زيادتر خواهد بود. خانوادهٔ پسر نمى‌توانند از قبول مقدار شيربها خوددارى كنند، زيرا ديگر كسى به آنها دختر نمى‌دهد. پس از موافقت خانوادهٔ پسر، شيربها را به خانهٔ عروس مى‌برند و تحويل مى‌دهند و روز عروسى معين مى‌شود.
حضور مدعوين در روز عروسى اجبارى است و پيشكش‌هائى از قبيل پول، گوسفند يا هديه‌هاى ديگر به داماد مى‌دهند. جشن عروسى سه روز طول مى‌كشد.

 آنگاه عروس را سواره به‌سوى خانهٔ داماد حركت مى‌دهند كه در اين حال سواران، پيشاپيش عروس مى‌تازند و هركسى كه زودتر به خانهٔ داماد برسد جايزه‌اى مى‌گيرد. داماد نيز به خانهٔ يكى از اقوام خود مى‌رود و لباس جديد خود را مى‌پوشد. معمولاً زن همين خانواده به‌عنوان ينگه (همراه) عروس، او را به حجله مى‌برد. هرگاه كسى بخواهد عروس را ببيند بايد رونما بدهد، هرگاه عروس باكره نباشد، فرداى آن روز او را سوار الاغ مى‌كنند و او را با تحقير و توهين به خانهٔ پدر او مى‌فرستند

 


 مراسم ختنه‌سوران
در سطح استان و به‌ويژه در مناطق روستائى و عشايرى آن، اطفال پسر را حداكثر تا يكسالگى ختنه مى‌كنند و به اين منظور يك هفته مراسم جشن و سرور به پا مى‌دارند و به شادمانى مى‌پردازند.
پدر طفل از قبل با فرستادن گاو و گوسفند، كسى را كه بايد بچه را در بغل بگيرد و به اصطلاح ”كروه“ طفل گردد، به جشن دعوت مى‌كند. متقابلاً ”كروه“ هم بايد هدايائى به خانهٔ پدر طفل بياورد.

انجام مراسم ختنه بدين ترتيب است كه بعد از اتمام يك هفته شادماني، ”كروه“ طفل را محكم در بغل مى‌گيرد و شخصى كه در اصطلاح محلى به ”دلاك“ معروف است با تيغ سلمانى عمل ختنه را انجام مى‌دهد و خون بچه بر دامان ”كروه“ مى‌ريزد. با اين كار پيمان دوستى و عطوفت بين خانوادهٔ طفل و ”كروه“ بسته مى‌شود و طفل حتى در بزرگسالى نيز به ”كروه“ خود اهميتى بيش از پيش مى‌دهد و احترام او را به‌جا مى‌آورد.

پس از پايان مراسم، ”كروه“ نيز مانند ساير مدعوين به خانهٔ خود مراجعت مى‌كند، ولى بعد از ده روز به همراه زن خود به خانهٔ پدر طفل مى‌آيد و براى طفل، پدر و مادر و منسوبين او هدايائى مى‌آورد. در بازگشت ”كروه“ پدر و مادر طفل نيز هدايائى از قبيل گاو و گوسفند به وى و زن او مى‌دهند و بدين ترتيب از آنها قدردانى مى‌نمايند.

 

اعياد مذهبى و ملى
مردم آذربايجان نيز مانند ساير ساكنين كشورمان، مراسم مشابهى به مناسبت‌هائى همچون عيد نوروز، عيدقربان، عيدفطر و .... برگزار مى‌كنند. نحوهٔ انجام اين مراسم در كل همچون ساير مناطق است، ولى از نظر درجهٔ اهميت باتوجه به مذاهب و اديان مختلف رايج كشور داراى تفاوت‌هائى است.
مسيحيان اعم از ارمنى و آشوري، اعياد مذهبى و ملى خود را در كليساها، توأم با مراسم ويژه انجام مى‌دهند. اين قبيل مراسم فقط خاص اقليت‌هاى دينى مزبور است و افراد غيرمسيحى در آن شركت داده نمى‌شوند.

كردهاى منطقه نيز مراسم ويژهٔ خود را از نظر مذهبى دارند و تقريباً مشابه مراسم ساير مناطق كردنشين اهل تسنن است.
اعياد ملى و مذهبى در بين ايلات و عشاير مختلف منطقه نيز از تفاوت‌هائى برخوردار است.
ايل جلالى عيد قربان را بزرگترين عيد خود مى‌داند، در اين روز با پوشيدن لباس‌هاى نو، گاو و گوسفند قربانى مى‌كنند و بين مستمندان تقسيم مى‌نمايند. در بين اين ايل، عيد نوروز از اهميت چندانى برخوردار نيست.
ايل ممكانلو به عيد فطر و قربان بسيار اهميت مى‌دهد و عيد نوروز را در مرتبهٔ بعدى ارج مى‌نهد. در اعياد فطر و قربان جشن‌ها و مراسم پايكوبى برپا مى‌سازند و بيشتر مهمانى مى‌دهند.


ايل هركى براى عيدفطر، قربان و تولد حضرت محمد (ص) اهميت بسيار قائل مى‌باشد، اما عيد نوروز و سيزده بدر را اهميت نمى‌دهند.
ايل زرزرا به عيد نوروز و چهارشنبه سورى بسيار علاقه‌مند است و نسبت به عيد قربان، فطر و تولد حضرت محمد (ص) و روز تولد امام زمان توجه فراوان دارد.
ايل قره پاپاق به عيد نوروز اهميت مى‌دهد و ماه اسفند را ماه عيد مى‌گويد. چهارشنبهٔ اول اسفند را دروغگو، دوم را راستگو، سوم را سياه و چهارم را اجر مى‌گويد.

 روز چهارشنبهٔ اول (دروغگو) جوانان روى بام يا بالاى تپه مى‌روند و با برافروختن آتش، و تيراندازى شادى مى‌كنند. در چهارشنبهٔ دوم (راستگو) كسانى كه در طول سال، خانواده يا بستگان خود را از دست داده‌اند با طبق‌هاى ميوه و شيريني، سرخاك عزيزان خود مى‌روند و پس از فاتحه‌خواني، اقدام به پخش شيرينى بين مستمندان مى‌كنند. روز چهارشنبه سوم (سياه) اهالى لباس تازه مى‌پوشند و شادى و آتش‌افروزى مى‌كنند و به ديدن يكديگر مى‌روند.

صبح روز چهارشنبهٔ آخر پيش از دميدن آفتاب، زن و بچه كنار رودخانه مى‌روند و ضمن خوردن به اصطلاح آب چهارشنبه‌سوري، كوزه‌اى را نيز از آب رودخانه پر مى‌كنند و براى استفاده در سال نو نگهدارى مى‌كنند.
ايل دهكبرى عيدفطر و قربان را بسيار گرامى مى‌دارند، روز عيدفطر به ديدن يكديگر مى‌روند. شب تولد حضرت محمد را در مساجد جمع مى‌شوند و دسته‌جمعى دعا مى‌كنند. در بين اين ايل، عيد نوروز زياد مرسوم نيست.


يكى ديگر از اعياد ايلات منطقه، عيد خدرنبى (خضر) است كه شب اول اسفند برپا مى‌دارند. در اين شب دختران وزن‌ها و جوانان ده به رقص چوب مى‌پردازند و از هر ده نفر، يك نفر خود را به شكل حاجى فيروز مى‌آرايد و با خواندن اشعار موزون برنامه‌هائى را اجراء مى‌كند

 


 سوگ‌ها و عزاها
مردم آذربايجان سوگوارى‌هاى مربوط به ماه‌هاى مبارك و ايام عاشورا و تاسوعا را مانند ساير نقاط ايران انجام مى‌دهند، ولى سوگوارى‌هاى خصوصى آنها ويژگى‌هاى خاصى دارد كه شرح مختصر آن از قرار زير است:
مراسم سوگوارى پس از فوت شخص، در بالاى سر او يا در خانه و يا هنگام دفن در گورستان اجراء مى‌گردد. شعرهائى كه در اين مراسم خوانده مى‌شود، ”آغي“ نام دارد. در اين شعرها متوفى را تعريف مى‌كنند و نقايص و معايب او را به فراموشى مى‌سپارند.


بين مردم قديم آذربايجان، گريه كردن براى قهرمانان از دست رفته يكى از آداب و عادات رسمى بود. روزى كه قهرمان مى‌مرد، مردم را در يك جاى معين جمع مى‌كردند و براى آنها ميهمانى ترتيب مى‌دادند. ”آغيچي“ يا مرثيه‌خوان، نخست از قهرمانى‌هاى متوفى مى‌گفت و او را تعريف و توصيف مى‌كرد، سپس وارد آهنگى حزن‌انگيز مى‌شد و براى قهرمان ”آغي“ مى‌خواند.


”آغى‌ها“ در طى زمان‌هاى طولانى نه تنها براى قهرمانان، بلكه براى همهٔ فوت‌شدگان خوانده مى‌شد و به همين جهت در ادبيات فولكلوريك مردم آذربايجان از نظر تعداد، زياد و از نظر مفهوم و معني، رنگارنگ و متنوع است.
متوفى را طبق اصول شرعى به خاك مى‌سپارند. صاحب عزا، ناهار و شام فراهم مى‌كند و تا يك هفته از مهمانان، خويشان و دوستان كه جهت عرض تسليت به خانه خود مراجعه مى‌كنند، پذيرائى مى‌كند.

پس از روز چهلم، نزديكان متوفي، قوچ يا گوسفندى به خانهٔ صاحب عزا مى‌آورند و بدين ترتيب به وى سر سلامتى مى‌دهند. مردان خانوادهٔ عزادار تا دو هفته ريش خود را نمى‌تراشند و زنان نيز تا شش ماه از پوشيدن لباس نو خوددارى مى‌كنند. براى تراشيدن ريش و از عزا درآوردن خانوادهٔ متوفي، معمولاً از طرف اقوام نزديك و ريش سفيدان طايفه، اقداماتى صورت مى‌گيرد.

 

 

آيلارين آدي تركي ديلينده

ايام هفته

هفته آذري آدي

شنبه

يئل لي گون

يكشنبه

سود گونو

دوشنبه

دوز گونو

سه شنبه

آرا گون

چهار شنبه

اود گونو

پنچ شنبه

سوگونو  گون

جمعه

آيني گون

 

نام ماه هاي فارسي

آذري آيلارين آدي

فروردين

آغلار گولر

ارديبهشت

گون آيي

خرداد

قيزاران آيي

تير

قوراپيشيرن آيي

مرداد

قويروق آيي

شهرويور

زومار آيي

مهر

خزل آيي

آبان

قيروو آيي

آذر

سولو آيي

دي

چيله آيي

بهمن

دوندوران آيي

اسفند

بايرام آيي

 

تاريخ آذربايجان

برخلاف سرزمينهاي ديگر كه سعي بليغ در نمايش صحيح وعلمي تاريخشان داشته اند،تاريخ كشورمان ايران، مشحون ازافسانه ها،گفته ها ونوشته هاي دور ازواقعيت است.موجدان اين وضعيت اسف بار هخامنشيان وساسانيان بودندكه جعليات تاريخي مي نمودند ،خصوصا در زمان اردشيربابكان به اوج خودرسيد.اردشير بابكان با خولياي تسلط فارسها تا ابد برايران اقدام به ازبين بردن تمام آثارباقي مانده از سلاله هاي ترك زبان ايران تا آن تاريخ كرد وبا كمك مغ اعظم تنسر اقدام به جايگزيني افسانه هاي ملي فارسها بجاي واقعيتهاي تاريخي تا آن زمان كرد.تمام شاهان بعد از اردشير بابكان اقدام تنسر وادشير را سرلوحه خويش قرارداده وتاريخ باستان ايران حتي تاريخ خود ساسانيان را چنان با اوهام و گفته هاي بي معني وبي سروته آميختندكه هنوز كه هنوز است از كمبود مستندات دررنجيم.اين عمل اردشير باعث شدحتي تاريخ نويسان واقع بين بعد از اسلام نيز در تشخيص سره از ناسره مشتبه شوند.هدف تمام اين شانتاژها به غل وزنجير كشيدن ملت محروم ايران بوده است.همچنانكه ايران در حال حاضر شامل اراضي ملل مختلف است در ايران باستان نيز بي شك چنين بوده است.درست به همين دليل از بين بردن تاريخ باستان ايران معادل از بين بردن وتاريك ساختن تاريخ ملل مختلف در ايران است.اردشير با ازبين بردن تاريخ ايران باستان سعي وافر در ازبين بردن تاريخ حقيقي ومنشاء نژادي مردمان ايران داشت تا بدين ترتيب تمام آنها رابتواند از يك نژاد يعني از نژاد آرياوفارسها قلمدادكند.بزبان ساده از افسانه بافيهاي اردشير چنين برمي آيد كه گويا از اعصار قبل هيچ حاكم تركي در ايران نبوده وهمه مردمان وحاكمان فارس بوده اند،در صورتي كه ايران در گذرگاه تاريخ جهان شاهد مهاجرتهاي بزرگ مللي چون تركها از شمال وشمال شرق وملل آريايي ازشمال ياشرق ونژادهاي سامي از جنوب وجنوب غرب بوده است كه بعضا ايران راماواي خود قرارداده در آن سكني گزيدند.اين بسيار طبيعي است كه ايران بااين موقعيت استراتژيك محل زندگي ملل مختلف با نژادهاي مختلف قرار گيرد.تاريخ علمي نشاندهنده اين واقعيت است كه ايران شامل اين سه نژاد بزرگ دنيا يعني تركها ،اريايي هاوسامي هاست.
تاريخ ايران وايرانيان باستان را شاهان ومغان ساساني اگرچه ازبين برده اند ولي اين تاريخ بصورت مكتوب در اسناد روميان ويونانيان باستان قابل بازيابي است.
ملل اروپا از قرون ميانه شروع به گسستن يوغ امپراطوري روم ويونان كردند وهمزمان با بدست آوردن استقلال خود بدنبال هويت ملي وتاريخي خود شدند،خصوصا ازربع اول قرن 18 تا ربع اول قرن 19اين فرايند استقلال خواهي وبطبع آن مسئله هويت طلبي شدت بيشتري برخودگرفت.
تقريبا تمام ملل اروپايي با از هم پاشيدن نقشه امپراطوري هاي بزرگ مسلط براروپا كشورهايي براساس هويت تاريخي وگوناگوني زباني تشكيل دادند.
در اين راستا ملل تازه استقلال يافته از تاريخ روميان ويونانيان هويت مللي خود رايادگرفتندودر اين راستا بدليل تقابل نزديك تاريخ ايرانيان با روميان ويونانيان طرفي از تاريخ ايران نيز بسته وبا آن آشنايي يافتند.
وچه كتابها وسياهه هايي كه براي روشن شدن تاريخشان سياه نكردند وچه انرژي هايي كه صرف اين موضوع مهم نشد.
دوباره نويسي و بازيافت تاريخ ايران درصده اخير بجهت ازبين رفتن اسنادتاريخي وملي داخلي در زمان ساسانيان توسط اسناداروپايي گرفتار آفتي شبيه آنچه كه ادشيربابكان برسرايرانيان آورده بود بشرح ذيل گرديد:
به مثابه آنچه كه قبل ازاسلام اكثرا سلاله هاي ترك برايران حكمراني كرده بودند بعد از اسلام نيز ترك زبانان برمسند حكومت تكيه زده وبدليل عدم اعتقاد به افكارشونيستي ازسويي وتاكيد قران كريم وآموخته هاي اسلامي مبني بربرابري تمام ابناءبشر وتساوي بين نژادهاي مختلف ازسوي ديگرزمينه ساز اين شد كه همه باهم سعي در فراموش كردن افكار نژادپرستانه ساسانيان كردندوبتدريج افكارضد ترك وضد نژادسامي ازايران رخت بربست.
شكوفايي وپويايي اين عص نه از نوع شونيسم ساساني بلكه از بيداري ملي شعورسياسي خاصي است كه برگزيدگان آن زمان ايران به آن دست يافته بودند،ولي هنوز افواه مردم هنوز به آن درجه از شعوروبيداري ملي دست نيافته بودندكه بتوانند اين دست آوردمهم را پاس بدارند.
همچنانكه قبلا نيزمعروض داشتيم براساس گفته مونسكيو تاريخ نگاران ترك همتي برثبت وقايع اعصارخود نگماشته بودند .
تحقيقات وبررسي هاي تاريخ نگاران اروپايي اوايل قرن بيستم به خاور نزديك وايران سرازيرشدواين مقارن با بيداري سياسي ملل خاورنزديك است كه مثال آن نهضت مشروطيت ايران ونهضت تنظيمات تركيه است.
قرن نوزدهم وشايد قبل از آن امپرياليسم غرب چون كشورهاي انگليس ،فرانسه ،روسيه و... در اركان سياسي كشورهاي منطقه نفوذ اساسي كرده بودندورگهاي سياسي منطقه را در اختيارداشته وثروت منطقه را بخصوص نفت رابه تاراج مي بردند.
به دليل بيداري مللي خلق منطقه منافع امپرياليسم به مخاطره جدي افكنده و بصورت بسيارجدي به تكاپووامي دارد.
بسيار قبل از آن تاريخ، شرق شناسان تاريخ ايران قديم وجديد را با جزئيات زياد آموخته بودندواين معلومات را در راستاي اهداف خودبكاربستند.
اروپاييان معجزه احقاق حقوق مللي را بخوبي مي شناختند ومي دانستندكه باعث شكوفايي حيرت اور استعدادهاي خلق ملل ازبندرسته مي شودوبراين واقف بودندكه دراثر همين تنابه ملي است كه در عرض چنددهه چندين برابردستاورد تمدن 6000ساله بدست اورده اند.
وبا يقين از اينكه طليعه بيداري مللي خلق منطقه نويد بخش پيشرفتي شايد بمراتب بيشترازاروپاييان است ،اهتمام تمام برسركوب ودرنطفه خفه كردن اين حركتها درسطح وسيع كردندوهمين سرآغاز اشاره مجدد وتوسعه يافته نظريه اردشيربابكان مبني برنژادبرتر،سرور،لايق پارس برسرزمين ايران شد.
دراين راستا از افراد بيسوادي چون رضا خان قزاق چه بهره هاكه نبردند،وبا ابداع واشاعه مفاهيم پوچ وبي معني چون نژادآريا،رضاشاه كبير،شاهنشاه آريامهر،كوروش كبير،داريوش بزرگ،واينه در ايران از ابدواذل آريايي تبارها بوده وهستند،تركها ازچنر صده اخيروارد ايران شده وانرااشغال كرده اندو... در بوق كرنا دميده ودست به تبليغات بسياروسيعي زدند.
وكمترين نتيجه اين افكار آن شد كه تمام اقوام ايراني بغير از فارس زبانان از بدوي ترين حقوق شهروندي خود محروم شده وبراي هميشه تخم نفاق ودشمني در ايران كاشته شد ،حتي اين ملل از خوندن ونوشتن به زبان مادري خود محروم شدند.
در چند دهه سعي وافر در ازبين بردن آثار تاريخي ،فرهنگي وادبي تمام ملل غيرفارس در ايران علي الخصوص تركها شدواين نقشه قدم به قدم وبسيار حساب شده در ايران به معرصه ظهور ميرسيدو...
ودرست مقارن اين وضعيت اسف انگيز تاريخ نگاران مزدور دستگاه پهلوي با استنادبه مطالب مغرضانه ارائه شده ازسوي اروپاييان اقدام به جعل تاريخ كردند كه عمل اردشيربابكان رادرذهن تداعي ميكند.
درست به همين دليل بسياري از تاريخ نگاران به تبعيت از اسلاف خودواربابانشان قلم بدست گرفته وواقعيتهاي تاريخي را جعل نمودند.اين مزدوران قلم بدست با ترور شخصيت بزرگان و قهرمانان ملل ايران وهجمه دقيق و حساب شده، اقدام به تضييع عالمان ،قهرمانان ،چهره هاي درخشان ملي وجوانمردان كردند وبه اسطوره هايي كه ملل غير فارس در طول تاريخ ساخته بودند وبه آنها افتخارمي كردندتاختند.
مردان وزنان بزرگي در عرصه تاريخ ملل ايراني پا به عرصه گذاشته بودند ومي گذارند ولي امواج شونيسم وتداوم مستدام تخريب شخصيت اين بزرگان آنهارا در نظر خلق خواركرده و موجبات فراموش شدن ولكه دارشدنشان را فراهم آورده است.
قلم بدستان امپرياليسم وعمال داخلي سلطنت طلب آنها در زمان حكومت پهلوي بر اساس يك برنامه ريزي حساب شده و براساس شناخت كاملي كه از تاريخ باستان ايران داشته اند تمام جنبه هاي مثبت تاريخ ايران باستانرا درراستاي منافع قوم پارس به قلم دادندووجود ملل ديكر در آن دوره ايران را انكاركرده وبا اين عمل يك عامل مهم واساسي را در بيداري واحقاق حقوق ملي كه همانا اعتقاد به اصالت وريشه هاست از آنها گرفتند ومي گيرند.
اين مزدوران براحتي ازتمدنهاي با شكوه قبل از ورود آرياييان به منطقه چون تمدن آرتتا در غرب آذربايجان ،تمدن عيلامي در منطقه خوزستان ،تمدن كاسسي در لرستان ،تمدنهاي قوتتي ولوللوبي در همدان وتمدن ماننا در آذربايجان چشم پوشي كرده وهيچ ايضاحي در مورد ريشه واصالت اين ملل انيراني نمي دهند وبدترازآن سعي مي كنند اين ملل كاملا شناخته شده واصيل رانيزچون پدران آريايي در وهم واوهام فروببرند.
اينان مادهارا تماما آريايي نشان مي دهندوحتي پاراهم فراتر گذاشته وبرخلاف آموخته هاي اربابان خارجي شان اشكانيان را با عنوان پهله يعني آريا نژاد عنوان مي كنند.
6-7
دهه اخير تمام كتابهاي تاريخي شبيه هم وكپي برداري ازروي هم بوده وعاري از فكر تحقيقي ومستقل است.
كاملا به آين دليل است كه تاريخ ايران باستان بدرستي هنوز جمع آوري وتدوين نشده است ويا اگر بوده مخدوش وتحريف شده است.
براساس همين سياست پهلوي و امپرياليسم جهاني است كه تا كنون حركتي اصيل در شناخت درست تاريخ ايران نگرديده است ونمي شود.
اين برنامه ريزي و تاريخ نگاري غرض آلود كه با شدت وحدت زياد در چند دهه اخير در ايران دنبال شد حتي حالت برگشت به اروپا نيز پيدا كرد و تاريخ نگاران اروپايي نيز عمدا يا سهوا وارد اين دور تسلسل شدند كه مصداق اين، نظر تاريخ نگاري اخيري است كه از سوي محققان شوروي ارائه شد كه پر از اشتباههاي كاملا محرز است.
تحقيقات وسرشماري هاي اخير نشان مي دهد كه قريب به نصف جمعيت ايران را تركان آذري تشكيل ميدهند.محمدرضا شعار يكي ازمخالفان سرسخت زبان تركي به سال 1326درصفحه 39 كتابش با عنوان ”بحثي درباره زبان آذري“ مي نويسد: امروزه تقريبا 22 ميليون از جمعيت ايران ترك آذري هستند وبيش از نصف جمعيت ايران به زبان تركي تكلم مي كنند.
براساس آماررسمي دولتي جمعيت فارس زبانان بالغ بر13-12 ميليون از كل جمعيت 50 ميليوني ايران است و براساس همين آمارجمعيت ايران علاوه برتركها وفارسها از اقليتهاي بسيار كوچكي چون ارامنه ،اشوري ويهودي ازسويي واقليتهاي تقريبا پرجمعيتي چون كردها ،اعراب،بلوچها ،گيلكها و تركمانان نيز از سوي ديگر تشكيل شده است.
لاكن بدون در نظر گرفتن اين تركيب جمعيتي همچنانكه در مقدمه كتاب تاريخ ايران اززمان باستان تاامروز “ تاليف هفت تن ازتاريخ نگاران شوروي نگاشته شده است ميخوانيم:
جمعيت ايران در اواخر سال 1976 حدودابالغ بر6/33 ميليون نفربوده است كه كمتر از نصف اين جمعيت فارس يا فارس زبان هستند در صورتي كه زبان فارسي بعنوان زبان رسمي ايران پذيرفته شده است .
لازم به توضيح است كه اكثريت مردم ايران به زبانهاي ديگري غيرازفارسي چون كردي ،گيلكي ،لري، بختياري ، بلوچي ومازندراني تكلم مي كنندكه از زبان فارسي معمولي تفاوت است. اين گروههاي اتنيك به اقوام وعشيره هاي مختلف ايراني وابسته هستند در اين ميان مللي در ايران ميزيند كه اساسا نوع زبانشان ازريشه زبان فارسي نيست ومتعلق به ملل ديگري هستند از آن نوع مي توان زبانههاي تركي،ارمني،عبري وآشوري را نام بردكه زبان اقليتهاي ايران محسوب مي شوند .از اقلليتهاي ملي ايراني ميتوان آذري ها رانام برد كه به زبان تركي تكلم مي كنند.زبان تركي بزرگترين اقليت ايران محسوب مي شود كه بعدازفارس زبانان بزرگترين گروه ايرانيان راتشكيل مي دهد.
بدين ترتيب ملاحظه مي فرماييد براساس نظر تاريخ نگاران شوروي جمعيت 17 ميليوني تركان آذري ايران درسال 1976 همرديف با جمعيت ده پانزده هزارنفري يهوديان وآشوريان و 96 هزارنفري ارمنيان وجزء اقليتها محسوب شده اند.بدون شك اين نظر دانشمندان شوروي متاثراز آمار غلط ومغرضانه حكومت پهلوي بوده است كه در آن سالها بصورت بسيار گسترده اي وبصورت جهت دار تبليغات ميشد.
بسيار قابل تامل است كه در همان مقدمه كتاب به اين جمله برميخوريم:”...منحصربه اولين حكومتي كه دردنيا بوجود آمد ،يعني حكومت هخامنشيان بوده است ...“ .ما اين جمله را خطاي ترجمه يا چاب محسوب ميكنيم چرا كه متن اصلي غيرازاين مي گويد زيرا كه قبل ازسركارآمدن هخامنشيان در ايران قريب به 4000 سال قبل، تمدن وحكومت درايران وجود داشته است كه تمدنهايي چون سومريان ،عيلام،كاسسي،هيتي،اورارتو ،مانناوماد را ميتوان نامبرد.
لازم به ذكراست كه تاريخنگاران سوسياليست شوروي متاثرازآموزه هاي ماركسيسم و بعداز انقلاب اكتبرروسيه اشتباهات بسياري درمورد تاريخ قديم وجديد ايران مرتكب شده اند كه بسيار فاحش وغيرقابل اغماض است به نحوي كه در صفحه بيست همان كتاب حكومت بعداز هخامنشيان را ساسانيان معرفي ميكندكه در مباحث آتي به نحو كاملي دليل اين اشتباه عمدي راموردمداقه قرارخواهيم داد.
فقط بيان اين نكته در اينجا الزامي است كه به استحضاربرسانيم كه در هيچ عصري ازايران ازتمام ابعادجغرافيايي وسياسي واجتماعي سيستم برده داري ملاحظه نمي شود .
فصل بيستم همين كتاب اشاره براين دارد كه انقلاب مشروطيت ايران متاثر از انقلاب 1905 روسيه بوده است در صورتي كه دليل اساسي مشروطيت، خواستهاي ملت ايران خصوصا ملت آذربايجان و ترقي خواهي وشعور سياسي ومدنيت اين خطه از آب وخاك ايران بوده است.
در آن شرايط اگر چه انقلاب 1905 روسيه مهار وسركوب شد ولي انقلاب مشروطيت ساليان متمادي در ايران تداوم يافته وموفق شد.
فارغ از اينكه اگر بخواهيم دلايل وريشه هاي حركت وانقلابهاي تاثيرگذار برمشروطيت رامورد مداقه قرار دهيم بايد از نهضت تنظيمات امپراطوري عثماني كه سالها قبل از انقلاب ضد بورژواي سال1905 روسيه اتفاق افتاده بود نام ببريم زيرا كه امپراطوري عثماني نيز قسمتي از خاور نزديك است وتاثيري به مراتب وسيعتر از انقلاب 1905 روسيه درايران ومصر وخصوصا آذربايجان با اشتراك زباني وفرهنگي كه دارد گذاشت فاكتورهاي تاريخي ذيل بلعين اين تاثيررا نشان مي دهد:
1-
از مراكز اصلي تاثير گذار در انقلاب مشروطيت قاهره واستانبول رامي توان نام بردوبنا به گواهي تاريخ، مسكو از مراكز ارتباطات موثر نبوده است اگر چه ميرزا فتحعلي آخوندزاده وعبدالرحيم طاليبوف با توجه به آشنايي كه با فرهنگ روسيه درمدت اقامت قفقازشان داشتندتاثيردرنهضت مشروطيت گذاشتندليكن اين اشخاص وديگر اشخاص موثردر انقلاب مشروطيت بااوضاع قاهره واستانبول نيزآشنايي كافي داشتند.
با اشاره ابراهيم بيگ در سياحتنامه اش به وجود انجمن سعادت در استانبول توسط ايرانيان وانتشار مجله اختر در آن شهر ازسوي اين انجمن مناسبات انقلاب مشروطيت با حركتهاي موجود آن زمان عثماني بسيار مشهودتر از روسيه بوده است ودر عين حال هيچ حركتي شبيه اين فعاليت درهيچدام از شهرهاي روسيه مشهودنيست.
2-
اگر در جهت حمايت عملي انقلاب مشروطيت قهرماناني از قفقاز پاي به آذربايجان نهادند ليكن تعدادافرادي كه از عثماني به كمك مشروطه خواهان شتافتندكم نبودند
3- بعد از سقوط نهضت مشروطيت فعالان پناه گرفته رانده از وطن هنوز در استانبول به فعاليت خودادامه مي دادندليكن مامن اين فعالان هرگز مسكو يا پترزبورگ نبوده است.
4-
اساسادر ان سالهاي مشروطيت مطبوعات مترقي كه درباكو منتشرميشدندتاثيرناچيزي ازسياستهاي روسيه ميگرفتند.بطوري كه مجله ملانصرالدين صرفا براي شرق وتحولات منطقه وآذربايجان منتشر ميشدومديرمسئول آن ميرزاجليل بعدازاشغال باكوتوسط بلشويكهابه تبريزگريخت.
بدين ترتيب ملاحظه مي كنيد كه تاريخ نگاران كمونيست روسيه ازيك سوتحت تاثير تبليغات مسموم وشونيستي پهلوي وازسوي ديگر با تاثيرپذيرفتن ازمكتب كمونيسم در نگاشت تاريخ ايران دچاراشتباه شده اند.مضافا اينكه افكار شونيستي روسي بازمانده از دوران تزاري تاثير بسزايي براين تاريخ نگاري داشت.
بجهت اهميتي كه اين موضوع داردلازم است ايضاح شود...
چنانچه از تاريخ برمي آيد،قبل ظهور روسهادر افق تاريخ بشري، ساليان متمادي بدليل همسايگي با ملت بزرگ ترك از شرق وجنوب ،تمدن روس از ابعاد اقتصادي واجتماعي وفرهنگي وسياسي و... ملهم از تمدن تركان بوده است .
فراتر از آن درمقطعي ازتاريخ، روسها تحت لوا وقيوميت حكومت قيزيل اردو قرارداشتند واقوام روس به حمل وحمايل علامات تركي (يارليق) مباهات مي كردند. واين قرابت و قيوميت با تركان، روسهارا به جهان متمدن رهنمون شد.
با همه اين اوصاف تاريخ نگاران شونيسم روس تا قبل از انقلاب اكتبرسعي در كتمان حقايق وبرعكس جلوه دادن تقابل تاريخ تمدن تركان وروسهابودند.
عناد اين تاريخ نگاران شونيسم وسعي در جلوه دادن تركها بصورت وحشي ،بيانگرد، كوچنده و ساير القاب نادرست و استدلالات غير علمي وبي پايه واساس ،عامل عدم آموزش صحيح تاريخ وحتي به بوته فراموشي سپردن برگه هاي زريني از آن شد.
اين مناسبات منفي بعنوان يك عامل بازدارنده در آموزش تاريخ صحيح تركان بصورت اعم وتركان آذري بعنوان زير مجموعه بطور اخص شده است.
همانگونه كه در ايران بتدريج شاهد افشاي واقعيات تحريف شده تاريخي هستيم و تاريخ كهن وجديد ايران بتدريج نمايانتر وروشنتر مي شود درروسيه نيزبعد از كم شدن سايه سنگين كمونيسم واستالينيسم 20-25 سال اخير تاريخنگاران بتدريج جسارت يافته وبه بيان علمي حقايق تاريخي روي آورده اندوعالمان قبلي كمونيست را كه مسخ شده وحقايق راوارونه جلوه ميدادندرامورد انتقاد قرار مي دهند.
يكي از اين تاريخ نگاران با جسارت اولجاس سليمان قزاق است اين تاريخنگار با نكوهش وافشا تاريخ نگاران ملي گرا وشونيست روس مينويسد:
(
يكي ازراههاي رشد آسياي نوين انكار بيكباره تاريخ كلاسيك است.
به گفته پول والري ،زدودن شبهاتي كه به تاريخ در دنياي شرق وغرب وجود دارد، تنها با تاريخ علمي و افشاي تاريخ غيرعلمي امكانپذيراست تاريخ غيرعلمي مدت مديدي منشا وعامل شونيسم وملي گرايي استعمارگربوده است .حتي مارك بلاش كه يكي ازشيفتگان تاريخ است با اذعان به اينكه:
(...
واين غير قابل انكاراست فردي كه حتي قادر نيست مغز خودرا ازاسيب افكار بيمار برهاندوكمترين مقبوليتي درجمع ندارد براحتي در پشت نوشته هاي اغراق آميز وشرح وبسطها، چون ايليادوحتي مانند راماياناجلوه شود...
...
تاريخ بصورت فعال سعي در بيان سيستمهاي مشاركت انساني وشكل گيري آنهادر مسيرزمان دارد.دانشمندان وتاريخداناني كه كمرهمت به ياري امپرياليسم واستعمارگران بسته اند با انتشار آثارخود به آتش افكارملي گرايي دامن ميزنند).
در دوره تاريك تسلط كمونيسم برشوروي در هيچ مقطعي تاريخ تركان وتعاقب آن تاريخ تركان آذري اجازه انتشار نيافت وحتي كاملا مسكوت ماند بنحوي كه هر كس دم برمي آورد در تبعدهاي درازمدت سيبري جان مي باخت.
لازم به ذكراست كه قبول كوركورانه فاكتورهاي تاريخي خود مي تواند سبب تحريف تاريخ شود.
از اين سطور چنين برمي ايدكه درطول تاريخ ملتي وجودنداشته ،نداردونخواهدداشت كه تاريخش ازتاريخ همسايگانش جدا باشد.همچنانكه زبان زنده اي در دنيا نمي توان سراغ داشت كه عاري از لغات وتاثيرزبان همسايگان نباشد بهمين نحو تاريخ ملل نيز حداقل با تاريخ ملل همسايه درهم اميخته است.اولجاس سليمان در جاي ديگر مي گويد:
(
تبليغ دروغين وطن پرستي تاريخي ،صرفا اثبات جاهليت وعدم آشنايي موجدان آن با تاريخ نگاري علمي است .ايجاب ماهيت مدنيت مبني بر ارتباط و تاثيرمتقابل است و اگر سعي در محدودكردن يا منزوي ساختن آن شود ناخودآگاه آن نوع مدنيت را به انحطاط ونيستي سوق داده ايم وكمترين نتيجه آن تداوم گذشته نفرت انگيز،اسارتبار،تهوع آميز ومنجمدكننده پويايي ذهن است.
اعم تاريخ نگاران نمي خواهند خودرااز جاهليت توام با عجز پدرانشان رها سازند.بر برادر از بالا وتوام با تسلط نگريستن اشتباه محض است ومناسبات انساني حقيقي اجازه چنين رفتاري رانمي دهد.
تاريخ نگاري غير علمي مصداق سوء استفاده ازتاريخ وتحريف آن براي اميال غيرانساني است).
با اين وصف تاريخ علمي مبارزه با هرنوع شونيسم وتعصب كوركورانه است كه سعي در انعكاس واقعي اتفاقات تاريخي داردوتمام ملل رابدورازتعصب وبا يك ديدمي نگرد.
تاريخ نگاران بايد مدنظر داشته باشندكه هيچ ملتي درتاريخ منزوي ومجزانبوده است وبقول اولجاس سليمان:
(
تاريخ مجموعه اي ازتجربيات بشري در گذر اعصاراست وميتوانست نكته اتكا مشتركي براي حيات بهترملل باشد).
آينده باسعادت وخوشبخت مرهون آموزش صحيح گذشته است وبدون فكر درموردآينده ،به هيچ روي ،آينده سعادتمندرا نخواهيم ديد.
نظرمونتوسكيو درمورد تركان
مونتوسكيو در رديف بزرگان و متفكران وعالمان فرانسوي چون ولتر(۱۷۷۸-۱۶۹۴) ژان ژاك روسو(۱۷۱۲-۱۸۸۷) مي باشدكه اساس انقلاب فرانسه را پي ريزي كردند.
مونتوسكيو (۱۷۵۵-۱۶۸۹)در شهر بوردوفرانسه زاده شدازچند اثربسيار مهم وارزشمند ايشان مي توان نوشته هاي يك ايراني سال ۱۷۲۱ روح قانون سال ۱۷۴۸ را نام برد كه با تدوين آنها نايل به كسب شهرت جهاني شد.
مونتوسكيو در نگارش كتاب بسيار وزين روح قانون با مضامين بسيار عميق اجتماعي اش تاثير شگرفي در شكل گيري انقلاب كبير فرانسه در سال ۱۷۸۹ داشته است.
مونتوسكيو در كتاب نوشته هاي يك ايراني از زبان يك قهرمان موهوم بنام ناآقوم در نامه اي كه به ازبكان نوشته است در مورد ملتهاي ترك چنين مي نويسد:
دوست عزيزم ازبك خان ،هيچ يك از ملل دنيا را ياراي برابري با ملت تاتار درعظمت وشوكت فتوحاتشا ن نيست.اين ملت فرمانرواي حقيقي كائنات است.گويا ديگر ملل دنيا براي خدمت نمودن به ايشان آفريده شده اند.
ملت ترك همزمان امپراطوري خلق مي كند وهم امپراطوري ها را از هم مي پاشد.در طول تاريخ ملل ديگر را به زانو درآورده وقدرت وشوكت خودرا به اثبات رسانده اند.
تركها چين را دوبار به تسخير در آورده اند وهنوز كه هنوز است چين را تحت انقياد خود دارند. تركها هنوز نيز بر مغولها حكمراني مي كنند.
فرمانرواي بلامنازع ايران آنها هستند و براريكه كوروش وكيستاپسين تكيه زده اندوآنها هستند كه مسكو را به زانو درآورده اند.
آنها ملت بسيار با شرف و بزرگ ترك ناميده مي شوندكه فتوحات بزرگي در اروپا اسيا وآفريقا داشته اندوبر دنيا سيادت نموده اند.
اگر نظري بر گذشته هاي دور اروپا بيندازيم خواهيم ديد كه آنها كساني بودند كه امپراطوري روم را شكست داده و از هم پاشيدند.در مقابل فتوحات آنها فتوحات اسكندر چيزي نيست و...
كاش تاريخ نويسان اين ملت فتوحات با شكوهشان را مي نگاشتند و نمي گذاشتند در زنگار زمان براي هميشه خاموش بماند.
ميدانم كه تركها حكومتهاي ناشناخته بسياري را در طول تاريخ بنا نهاده اند كه اثري از آنها اكنون نيست.
اين ملت شكست ناپذير براين باور بوده كه ابدي واذلي هستندو همتي بر نگاشت غلبه ها وفتوحات ماقبل خود نداشته ومشغول شهرت وفتوحات از شمار فزون خود شده واز اين مهم غافل شده است.
ويل دورانت
از تاريخ مكتوب تا كنون حداقل ۶۰۰۰سال ميگذردوحداقل نصف اين مدت را خاورنزديك مركز تمدن بشري بوده است.منظور ما از كلمه مبهم خاور نزديك صرفا جنوب غرب آسيا نيست بلكه منظور روسيه وجنوب درياي سياه ،هندوستان وافغانستان وسرزمينهاي غرب آنهاست بسياري در اين دسته بندي مصر را نيز داخل ميدانند از ان لحاظ كه مصر از زمانهاي بسيار دورسرزميني آميخته با فرهنگ شرق بوده وهست.
در سرزميني به اين وسعت كه حدودوصغورش بدرستي معلوم نيست انسانها ونژادها و تمدنهايي بوجود آمدند كه بوجود آورنده كشاورزي ،تجارت،دامداري ،ساخت ارابه ها،ضرب سكه ،سندنويسي ،صنعت وپيشه ،قانون،اصول حكمراني ،رياضيات،طب،نيروي كار انساني را براي آباداني و بازسازي كانالها وآبراهه هاي مهم بكار بردن ،هندسه،نجوم،تقويم،ساعات ومنطقه البروج،الفبا،خواندن ونوشتن،كاغذ،مركب،كتاب،كتابخانه،مدرسه ،ادبيات،موسيقي،سنگ تراشي ومعماري،سفال لعابدار،وسايل زينتي،خداي واحدراپرسديدن،جواهرات،نردوشطرنج،ماليات،استفاده ازلله براي تربيت فرزندان ،شرب خمر،وبسياري چيزهاي ديگربراي اولين باركشف ياخلق شده واز راه جزيره كرت ويونان وروم به تمدنهاي اروپا وآمريكا راه يافته اند.
آريايي ها خود بوجود آورنده تمدن نبوده اند بلكه آن را از تمدنهاي مصروبابل به وديعه گرفته اند.
يونانيان بوجود آورنده سراي باشكوه تمدن شمرده نمي شوند زيرا كه مصاديق تمدني كه آنها از تمدنهاي خاور نزديك گرفته اند بسيار بيشتر از چيزهايي است كه خود به يادگار گذاشته اند.درواقع يونانيان با غنايم جنگي، نيزتجارت با شرق ذخاير تمدن ۳۰۰۰ ساله شرق را به ناحق وارث شدند.
ما با مطالعه تاريخ خاورنزديك درحقيقت دين خودرا به بوجودآورندگان واقعي تمدن اروپايي وآمريكايي ادامي كنيم.
سرزمين آذربايجان نيز سرزميني است غني وثرتمند با مردمان بسيار باهوش درست در قلب اين منطقه موسوم به خاور نزديك كه بعنوان چهارراه تمدن از شمال به جنوب واز شرق به غرب بوده وهست

زبان سند هويت هر ملتي است

زبان سند هويت هر ملتي است . سندي كه اثبات آن تبلور ذات هر خلقي است. در واقع موجوديت هر ملتي در اين كره خاكي نشانگر حضور زباني اوست. زباني كه مورد تكلم واقع مي شود از طريق اصوات، هجاها و آثار مكتوب سند زنده اي بر جاي مي- گذارد، سندي كه جزيي از ميراث بشري است و بر همه انسانهاي فكور است كه از موجوديت ، حق حيات و فضاي تنفسي آن زبان در ابعاد گوناگون مدافعه نمايند.  اين سند در وجود فيزيكي و آثار معنوي ميليونها انساني حك شده كه به آن زبان سخن ميگويند.بنابراين رسميت هر زباني را نه حاكمان، بلكه خود ملتي كه به آن زبان لب مي گشايند، تعيين مي كنند. پس به سخني، هر زبان براي ملت صاحب زبان رسمي است. زبان ضمنا آ ئينه اي است كه هر ملتي خود را، در گذرگاه تاريخ، در آن مشاهده مي كند. اين سند زنده در آئينه تاريخ جهان مي درخشد هر چند كه عده اي بخواهند اين سند و اين آئينه را مخدوش  و تيره  ببينند.
زبان هيچ ملتي در عرف بين الملل نيازي به اثبات ندارد، بزرگترين دليل وجودي هر زباني حضور ملتي است كه به آن زبان تكلم مي كنند و با اين طريق كاروان تمدن  بشري را غنا مي بخشند، خواه اين متكلمين زباني ميليوني باشد يا كمتر. كميت در عرصه موجوديت زباني زياد مورد اختلاف نيست. زبان ها با تفاوتهاي خويش موزائيك زيبائي از ملل و نحل در جهان پديد آورده اند، جهاني كه در مواردي قدرتمندان بر آن شده اند اين سند هويت و اين آئينه زلال بشري را مكدر كنند. براي مثال خواندن" كتاب كوچه" اثر زنده ياد شاملو، نوعي گردشي است در قلمرو مردمي كه به  فارسي دري  صحبت مي كنند، هر چند كه خود استاد فقيد ريشه تركي داشته باشند. .و با مطالعه اشعار نسيمي و اثر ماندگار شهريار، حيدر بابايه سلام، نيز خواننده در مسير رودخانه اي سير مي كند كه روح و روان مردم ترك آذربايجان را به تصوير مي كشد.زباني كه نه فقط كدهاي بيجان و حرفهاي قراردادي الفبا، كه روح و روان مردمي را در يك مقطع تاريخي نشان مي دهد. اين همان زباني است كه من با آن بزرگ شده ام، زباني كه ترنم كننده آمال و آرزوهاي يك ملت اصيل است.با اين وجود، ما مشاهده مي كنيم كه در عرصه قدرت و حكومت در مواردي تلاش مي شود كه فرهنگ و زبان ملتي به سخره گرفته شود و به سخن قالتونگ(
Galtung 1)” معنا و مفهوم زبان ملتي توسط حاكمان معني شود و تعريف گردد  نه خود مردم". و اين اوج فاجعه است كه ديگران بر ملتي خير و شر تعيين كنند كه به سخن روان شناسان نوعي" آگاهي يا وجدان استعمارشده" در ملتي پديد آورند.(2) به اين صورت، براي مثال، در شهري كه بيش از يك ميليون نفر جمعيت دارد و مردم قرنهاست به زبان ، در اين مورد، تركي آذربايجاني ، صحبت مي كنند، كتابخانه اش قفسه اي از  كتابهاي تركي آذربايجاني نداشته باشد و يا در دادگاههايش زنان و مردان و شهروندانش نتوانند به زبان خود از خود دفاع كنند. اين همان " آگاهي استعمار شده"  است. اينجا ملتي است كه نفوذ(Penetration) زبان بيگانه يا حاكم سبب شده كه  مليت خود را تسليم ديگران نمايد كه به اين حالت" submissiveness" يا تسليم بي قيد وشرط گفته مي شود. اين حالت رواني اگر ادامه پيدا كند نوعي" تخريب رواني" براي ملتي پديد مي آورد. خوب اين زبان چيست و زبان چه جايگاهي در جامعه بشري دارد و زبان تركي آذريايجاني از كجا سرچشمه گرفته است. اما قبل از همه، .در همين ابتدا بايد به فهرستي از فاكتها و حقايق اشاره شود تا خواننده دقيق با برخي از بد يهييات زبانشناسي آشنا شود.
- زبانها در عين تفاوتهاي ريشه اي از مشابهتهاي زيادي برخوردارند.
- زبانها از نظر ساختاري در گروههاي مشابه طبقه بندي ميشوند.
- زبانها همواره در طول زمان در داد و ستد بوده و متاثر از يكديگر بوده اند.
-  برخي از زبانها به سبب تهاجمات استعماري و فقر فرهنگي در معرض نابودي قرار دارند.
-  علي رغم اختلافات عجيب و قريب بين زبانها و كدهاي آنها، زبانها به تعبيري از  ساختار واحدي  برخوردارند.
- زبان هيچ ملتي برتر و يا پستتر نيست، و اين قدرتهاي فائقه اقتصادي و يا امپراطوريهاي مالي است كه سبب فراموشي ويا به حاشيه افتادن زبانها ميشود.و اين كار با كوچهاي اجباري يا اسكانهاي ناشي از شرايط  ناخواسته حاصل مي گردد.
- زبانها در خانواده هاي زباني طبقه بندي مي شوند و اعضا هر خانواده زباني شاخه اي از درخت زبانشناسي بشري است.
قبل از همه، در ريشه شناسي زبان تركي آذربايجاني بايد توجه نمود كه تمام زبانهاي دنيا در مسير زندگي بشري و تاريخ او، از پيچ و خمهاي فراواني گذشته و از دوران قبل از كتابت و الفبا عبور كرده ، تا امروز رسيده اند. با توضيح بيشتر، زبانهايي كه قدرت انطباق با شرايط  زمان داشته و از تهاجمات ضد زباني گريخته اند، تا امروز  حضور خود را به اثبات رسانده اند.  در اين رهگذر انسانهاي باستان بنا به شرايط ز يستي خود، هر كدام  به شكل ويژه اي  از زبان و كتابت و نوشته ، منطبق با وضع زيستي خود، استفاده كرده است.  براي مثال، ملتهايي كه در زندگي كوچ نشيني بوده اند، فن كتابت و زبان آنها به سبب كوچهاي مداوم و درگيريهاي  خشن براي دسترسي به مراتع، دستخوش تغيير بوده و قضاوت علمي در مورد ريشه زباني آنها مشكل به نظر مي رسد.   براي مثال، زبان انگليسي امروزي كه حدود يك ميليارد مردم جهان به آن آشنائي دارند، حدود شش سده پيش  به نوعي كتابت ميشد كه آثار آن زمان براي خواننده معمولي امروزي نامفهوم است. بنابر اين بهتر است به ريشه كل زبان بشري اشاره شود و نظر دانشمندان معاصر و پژوهشگران جديد آورده شود تا اينكه در ريشه شناسي زبان تركي آذربايجاني مردم ايران نيز تامل علمي به عمل آيد.
در زمينه ريشه شناسي زبان تركي آذربايجان نظرات متفاوتي ابراز شده است و گاهي ضد و نقيض. واين برخوردها سبب شده كه ذهن عامه نسبت به آن در ابهام قرار گيرد.
"مريت روهلن"
Merrit Ruhlan مي نويسد هر چند كه دانشمندان هر كدام در محل كار خويش به صورت جداگانه اي كار مي كنند، اما در واقع هر كدام بخشي از موضوعات علمي را مورد بررسي قبرار ميدهند كه در كل همه به هم مرتبط مي گردند. او ادامه ميدهد كه با كمال تعجب با مطالعه آثار زبانشناسان و مشاهده نزديكي در واژگان و ساختارهاي زباني به اين نتيجه رسيده كه از حدود 5 هزار زباني كه امروز در جهان تكلم ميشودو و با بررسي نزديكيهايي كه در اين زبانها به چشم ميخورد، اين نتيجه حاصل مي شود  كه تمام اين زبانها در واقع از يك زبان اجدادي، زبان واحد باستاني ريشه گرفته اند.(3) اما اگر به جامعه امروزي ايران نظر كنيم در يك جمله ميتوان گفت كه اين هم از كرامات تظامات استبدادي است كه ملتي بايد براي اثبات موجوديت زباني خويش فرياد بكشد.
در جامعه چند زباني ايران زبان تركي آذربايجاني هنوز جايگاه خود را نيافته است. اميد ميرود كه روند عمومي بيداري اجتماعي يا موج عظيم رنسانس فرهنگي ، كه آغاز شده، بتواند زبان تركي آذربايجاني را نيز در مقام مناسب خود بنشاند.زباني كه ميليونها نفر از مردم آذربايجان ايران به آن تكلم مي كنند، و در طي قرون و اعصار همچنان از گذرگاهاي خطرناكي گذشته و بارها در معرض مرگ قرار گرفته است. زباني  كه  بنا به نظر زبانشناسان كامل، و از نظر استروكتور گرامري و ساختار نحوي انسجام دارد. هر چند اين زبان در ايران حالت رسمي نداشته و به زبان مكتوب ديواني ارتقا نيافته، اما توانمنديهاي ساختاري اين زبان سبب شده كه با وجود تسلط سياستهاي تركي ستيزي  و ممنوعيت پخش و نشر آثار خلاقه به اين زبان، هنوز جان سختي از خود نشان دهد و از طرق فعاليتهاي غير رسمي و ادب دوستانه  زنان و مردان آذربايجان در زمره زبانهاي  زنده ولي در حال خطر
endangered به تنفس خود در كلني زبانهاي ديگر ادامه دهد.  زبان تركي، كه يكي از شاخه هاي آن در آذربايجان مورد تكلم واقع ميشود، همانند ساير زبانهاي مرسوم در جهان، زباني است كه ساختار قانونمند دستوري خود را دارد و تا كنون آثار ماندگاري به اين زبان چاپ شده است.
در ايران، به لحاظ سياستهاي فرهنگ ستيزانه طوري با اين زبان  برخورد شده كه حتي عده اي از خود صاحبان اين زبان از تكلم به آن شرم زده ميشوند. البته اين سياست ويژه ايران نيست، به پژوهش زبانشناس برچسته سوئدي، اسكوتناب كانكاش، در ممالكي كه زبان حاكم ديگر زبانها را به حاشيه رانده و ممنوع نموده، تكلم به زبان مادري براي زبانهاي غير رسمي "با احساس شرم" همراه بوده است)4 (اين ضايعه فرهنگي در ايران جراحات عميقي در سينه ميليونها انسان نهاده است. جراحاتي كه در طي دهه ها زبان ستيزي و تلاش براي حذف اقتدار ملت آذربايجان ضربات جبران ناپذيري بر پيكر اين ملت وارد كرده است. ملتي كه كودكانش در يك آشفتگي آموزشي قرار داشته و در حالت "
suspension  "يا  سردرگمي و آويختگي زندگي كرده اند. مطمئن هستم كه درك عمق اين جراحت كه سينه ملت آذربايجان را دريده و ميليونها انسان را در مرز و بوم خويش به شهروندان درجه دو تبديل كرده، مورد توجه روشنفكران فارسي زبان قرار گيرد. حق تكلم، آموزش، و احترم به زبان ملتها جزئي از مولفه حقوق بشر و پايه دموكراسي است . با آبادي وپيشرفت اجتماعي هم مرتبط است. . و در واقع ناتواني اهل قلم فارسي زبان از درك پيامدهاي ممنوعيت زباني سبب شده كه اين جماعت جاهلانه به موضع انكار بيفتند و  يا در بهترين شكل از طرح مسئله خودداري كنند و به آن با ديد "كاهشگرانه" (reductionism)  بر خورد كنند.
اينجا نه ناسيوناليسم آذري مورد نظر من است، نه  ساير نظرهاي سياسي. اينجا طرح اين فكر در ريشه شناسي زبان تركي مطرح است كه قبل از هر برنامه سياسي اجتماعي، بايد  با زبان يك ملت بزرگي، ابتدا به عنوان هويت فرهنگي و حق ذاتي آنها،ا برخورد كرد.  امكان ندارد ملتي با كساني كه زبان و موجوديت آنها را به سخره گرفته اند، با گرايشات صميمانه برخورد كند. ناسيوناليسم اينجا واژه بي معنايي است، اينجا ميدان وسيع تنفس زباني ملتي در نظر است كه طبق مصوبات سازمان ملل زبانش  بايد رسميت يابد- اينجا هيچ سخني از سياست و برخورد سياسي نيست، بلكه به طور شفاف سخن از جامعه اي است كه تقريبا از هر دو نفر يك نفرش خواستگاه تركي دارد و به شاخه هاي مختلف زبان تركي تكلم ميكند ، در حالي كه از نظر ساز و كارهاي رسمي در آموزش و ساير امور جامعه زبانش غايب است، زبانش  در حاشيه است، زبانش به اشكال مختلف سرزنش و تحقير ميگردد. اينجا سخن از زبان ملت است نه ملي گرائي.اينجا تاكيد بر موجوديت و حيات اجتماعي ملتي است، نه ناسيوناليسم كور سياست مردان. اينجا سخن از زبان و حيات كودكاني ميرود كه دهه هاست عليرغم مصوبات جهاني از حق رشد و نمو كودكانه به زبان مادري خود محرومند. آنان همانند كودكاني هستند كه از آغوش مادرانشان به زور گرفته شده اند. چرا كه زبان مادري همراه شير مادر آغوشي گرم و عاطفي براي كودكان محسوب مي شود. ابنجا سخن از تخطئه زبان و ادب ملتي است. حال آنكه علم زبانشناسي ميگويد هيچ زباني برتر از ساير زبانها نيست و چنان كه در اين نوشتار خواهد آمد زبان تركي از نظر توانائي دستوري، آواشناسي
phonemes, morphemes)  ) و مورفولوژي از زبان فارسي ظرفيت بيشتري دارد.
زبان امروزي تركي كه مردم آذربايجان ايران به آن صحبت مي كنند، شاخه اي از خانواده  بزرگ زبانهاي تركي
Turkic languages”   است.   خود اين خانواده نيز در طبقه بندي زبانها، از زبانهاي زير خانواده گروه زبانهاي آلتائيك Altaic شناخته ميشود.
"خانواده زبانهاي تركي اشتراكات خيلي نزديكي به يكديگر نشان مي دهند. اين همانندي  در عرصه آواشناسي، مورفولوژي (تحولات لغوي) و ساختار نحوي آنهاست. در بين اين زبانها تنها زبانهاي چوواش، خلج، و ياكوت با ديگر خانواده زبانهاي تركي تفاوت قابل توجه دارند. نزديكترين سوابق اين زبانها در كنار رودخانه اورخون در مغولستان و نيز دره رودخانه يئني سئي در روسيه مركزي و جنوبي وجود دارند كه به قرن 8 برميگردد."
براي نشان دادن خانواده زبانهاي تركي و درك ريشه هاي زبان تركي آذربايجاني اينجا عين ترجمه طبقه بندي زبانها از ديد زبانشناسان معتبر آورده ميشود. جالب اينجاست كه بيشتر عالمان زبانشناسي تاريخي در اين مورد هم نظرند:
زبانهاي تركي با توجه به ريشه هاي تاريخي، معيارهاي جغرافيايي و اصول زبانشناسي به شاخه هاي زير تقسيم ميسوند:
1-زبانهاي اوغوز يا زبانهاي جنوب غربي كه شامل زبانهاي تركي عثماني، قاقوز
Gagaus، تركي (آذربايجان)،  تركمن،  و تركهاي خراسان." در اين طبقه بندي به لحاظ توجه به اشتراك زبانها از نظر موقعيت جغرافيايي جايگاه زبان تركي امروزي آذربايجان ايران نيز مشخص مي شود.
2-زبانهاي قبچاق يا زبانهاي شمال غربي: اين شاخه شامل زبانهايي از خانواده زبانهاي تركي است كه عبارتند از زبانهاي قازاك، قره قالپاك، نوقاي، تاتار، و باشقير، لهجه هاي سيبري غربي، تاتارهاي كريمه، كوموك، كاراچاي، بالكار و كاراايت.
Karaite
3-شاخه جنوب شرقي يا گروه اويغور چاغاتي
uyghur chagati”  “كه در برگيرنده زبانهاي اوزبك، اويغور، اويغور زرد، و سالار Salar”  “با ريشه اوغوز.
4-گروه شمال شرقي ياسيبريايي  شامل زبانهاي ياكوت  
Yakut(ساخا)، دولقان “Dolgan”، آلتاي، خاكاس ، شور  Shor تووان Tuvan ، و توفا (.( Tofa
5-زبان چوواش كه زبان منطقه ولگاست.
6-زبان "خلج"  
khalaj) )  زبان متباعد مركزي ايران است.(5)
منظور از زبان خلج  همان گويشي از زبان تركي است. بر اساس داده هاي سايت ميراث فرهنگي، استان مركزي  دربرگيرنده ساكناني با ريشه زبان تركي هستند. طبق اين نوشته و به نقل از سايت "سوزوموز""زبان تركي زبان اصلي اهالي اكثريت نقاط روستائئ شهرستان ساوه مي باشد.(شاهسون بغدادي، اينانلو، مغنها، ايل مغان، تركمن....اغلب روستائيان به يك گويش تركي(منظور زبان تركي آذربايجاني است.م.ب) و اندكي  به گويش تركي خلجي سخن مي گويند.&
طبق اين نظر، جايگاه و خواستگاه زبان تركي آذربايجاني روشن مي گردد. اين زبان در زمره   زبانهاي جنوب غربي  خانواده زبانهاي تركي محسوب مي شود
استاد رحيم رئيس نيا نيز در نوشتاري كه در مورد زبان تركي تهيه كرده، ريشه شناسي زبان تركي اذربايجاني را چنين ذكر مي كند كه به نوعي با پژوهش زبانشناس فوق هماهنگي دارد:
"زبانهاي تركي به چندين شاخه و شعبه تقسيم مي شوند كه تركي آذربايجاني به گروه غربي خانواده زبانهاي تركي وابسته است. به نظر وي"منابع اصلي زبانهاي منسوب به شاخه غربي خانواده- هاي تركي و از آن جمله زبان آذربايجاني عبارت بوده است از: زبانهاي قبايل و طوايفي كه به نام هاي ساك- سكيف- سكا، گاس، گاسبي، گاسيت، خزر، سابير، سووار، هون، گوي ترك، تورك غز، اوغوز، قبچاق، و... شناخته شده اند. اينان در سده هاي پيش از ميلاد و نيز در نخستين هزاره ميلادي در اطراف درياي خزر مسكن گزيده اند. زبان آذربايجاني نيز به مانند ساير زبانهاي وابسته به گروه غربي تحت تاثير حوادث اجتماعي-تاريخي پيچيده اي به صورت زبان واحد خلق تشكل يافته است" (6)
دليل عمده اي كه زبانشناسان تاريخي مي آورند كه زبانهاي تركي از خانواده زبانهاي هند و اروپايي نيستند، توجه به ساختار هجايي و آواشناسي اين زبان است. البته اشكال ديگر دستور و نحو زبان تركي آذربايجاني نيز نشانگر اين است كه اين زبان خود استقلال زباني دارد. تفاوت و در واقع  خصيصه بارز زبانهاي تركي در كميت حروف صدادارست. وجود نه صدادار به اين زبانها "هارموني هجايي"(7) مي دهد كه در زبانهاي" دري" (فارسي) نيست. علاوه نوع پيچيده پيشوندها و پسوندها نيز نشان مي دهد كه ساختار زبان تركي و ظرفيتهاي آن با زبانهاي هند واروپايي متفاوت است. مثال ,واژه كول (خاكستر) كول-لر(خاكسترها)، كول-لر-ي (خاكسترهايش) و واژه قول (برده) قول-لار (برده ها)، قول-لاري (برده هايش) نشان مي دهد چه هماهنگي و هارموني در زبان و نوع تلفظ واژه هاي صدادار وجود دارد. به هارموني صداها در پسوند"لر" "لري" و نيز "لار" و لاري" توجه كنيد، با مقايسه اين نوع هارموني مصوتها  مي توانيد پي ببريد كه در زبان دري فارسي اين امكان گردش هجايي وجود ندارد. دكتر زهتابي در كتاب با ارزش خويش، به نام "معاصر ادبي آذري ديلي" براي نشان دادن جايگاه زبان تركي آذربايجاني، با استادي و ايجاز خاصي انواع حروف صدادار را توضيح داده اند.(8)
مثل هر زبان ديگري زبان تركي آذربايجاني مسير تاريخي ناهمواري طي كرده و به امروز رسيده است.نوع به كار بردن پسوند در اين زبان، بي آنكه آسيبي به خود كلمه وارد شود، سبب شده كه اين زبان از يك استاندارد خوبي از نظر زبانشناسي برخوردار باشد كه براي يادگيرنده زبان آسان خواهد بود. براي مثال كلمه"ائولريمده" (
evlerimde)" در خانه ما"  از واژه اصلي "ائو"(خانه) "لر" علامت جمع، "ايم"پسوند مالكيت، "ده" پسوند مكاني به صورت يكدست و هماهنگ استفاده شده است. حال زماني كه كلمه در زبان تركي آذربايجاني از حروف صداداري بهره گيرد كه از ته دهان تلفظ ميشوند، تمام پسوندها نيز خود را با آن صدا هماهنگ مي كنند. مثال "اوتاق"، اوتاقلار، اوتاقلاريمدا، اوتاقلاريمداكي، اوتاقلاريمداكيلار و تركيب "اتاق-لار-ايم-دا-كي-لار-دان" (از چيزهايي كه در اناق هايم هستند) نشان دهنده سياليت و ظرفيت گسترش ساختاري اين زبان است.(9) اين ساختار ويژه زباني سبب شده كه به زبانهائي كه هنگام اضافه شدن  پسوندها، ريشه كلمه ثابت بماند، زبان التصاقي (agglutinate) گفته مي شود. در زبانهاي التصاقي نه تنها ريشه افعال هنگام صرف شدن ثابت مي ماند، بلكه در تمام كلمات ديگر نيز هنگام افزوده شدن پسوند، اصل كلمه بي-تغيير مي ماند. ضيا صدر و دكتر زهتابي نيز ريشه زبان تركي آذربايجاني را جز زبانهاي التصاقي دانسته اند.با اين تفاوت كه برخلاف بيشتر منابعي كه من مراجعه كردم و در كتاب شناسي استاد ر..رئيس نيا هم ذكر شده، دكتر صدر زبان تركي آذربايجاني را از نظر ساختاري  از زبانهاي اورال آلتائي نمي داند، چرا كه او باور دارد كه زبانهائي خارج از خانوادهاي اورال آلتاي  در اين گروه  وجود دارند كه التصاقي هستند .10
اين كه شكل گيري كامل فرم زبان ادبي تركي آذربايجاني چه زماني بوده، اطلاع دقيقي نداريم،اما كتيبه هاي اورخون  يئني سئي يا يئني سو را ميتوان نام برد كه تركيب دستوري واژه ها و صوت شناسي كلمات موجود نشان مي دهد كه اين سند از قدمت بيشتري برخورداراست. با اين حال اكثر منابع بر آنند كه زبان هاي شكل يافته خانواده تركي بيشتر از قرن هشتم ميلادي  آغاز شده است. در اين مورد زبانشناسان با توجه به نوع زبانهاي تركي، تكامل هر كدام را به قرون مختلف نسبت مي دهند. زبانهاي تركي آسياي ميانه قرن هشتم شكل ميگيرند، حال آنكه شكل گيري زبان ادبي "اويغوري" را ما بين قرون نه تا چهارده مي دانند.(11(  شيوه زندگي كوچي و نوع معيشتي و زيستي اجداد ترك آذربايجاني و طرز نگاه آنها به  جهان و طبيعت سبب شده كه صاحبان اين زبان از ثبات  اجتماعي برخوردار نباشند. تهاجمات و لشكركشيهاي  مدام باعث شده كه اين ملت در حالت كوچ قرار گرفته و از اقتدار دولتي بهره نداشته باشد. حضور جمعيت مختلف ترك در سراسر ايران و نيز ساير ممالك دليل بر همين است. با وجود  عدم امكان آموزش رسمي زبان تركي آذربايجاني در ايران و با وجود ممنوعيتها و محدوديتها و تحقيرها در پخش و نشر آثار اهل قلم اين خطه، زبان تركي آذربايجاني به سبب ظرفيتهاي دستوري، ساختار نحوي، آوائي و نيز قدرت واژگان، زبانيت و زندگي و تكامل خود را پيش گرفته و جلو رفته است. طبق آمار سال 1997 حدود% 37.3 از جمعيت ايران به اين زبان تكلم مي كنند.
   با اين حال در جامعه ايران سنت ديرينه استبداد سبب شده كه واقعيات فرهنگي و آكادميك نيز بنا بر اميال و منافع حاكمان تحريف گردد. البته داشتن عقايد و آرا گوناگون در مسائل علمي يك موضوع طبيعي است. نكته مورد نظر من انكار و حذف است كه نادرست است.
در مورد ريشه شناسي زبان تركي آذربايجاني نظري هم وجود دارد كه زبان ميليونها مردم آذربايجان را  به زباني از ريشه هند و اروپائي نسبت مي دهد و از آن به عنوان زبان ":تاتي” و "هرزني"  نام مي برند. حال آنكه  در ميان آذربايجانيها واژه "تات" و "تاتي" به كساني اطلاق مي شد كه آذربايجاني نيستند.همانگونه كه تازيان، غير عرب را عجم مي خواندند. خود كلمه "تات" به نوعي با واژه روسي "تاتي" با هم به كار گرفته شده است. تاتها در  مناطق قفقاز زندگي مي كردند، در ايالات"سيازان"
Siazan ، ديويچين، قوبا، قوناق كند، شماخي،  اسمايلين.، در شهر باكو و در شبه جزيره آَبشرون، در شمال شرقي آذربايجان. تاتها قوم مستقلي بودند كه در كنار آذربايجانيها زندگي مي كردند. ريشه زباني آنها روشن نيست ، طبق آمار موجود در يك سند، تاتها كه در  آباديهاي شمال ايران و اطراف تهران زندگي مي كردند، 28433 نفر آمارگيري شده اند. در اين سند ذكر شده است كه "تاتها" از نظر ديني هم به مسلمان، مسيحي و يهودي منشعب مي شوند. زبان شناسان بر آنند كه زبان تاتها با زبان تركان آذربايجاني  مشابه نبوده است. تاتها بر خلاف تركان آذربايجاني هيچ وقت زبان كتبي نداشته اند، آنها در باكو به يادكيري زبان تركي پرداختند. نكته  قابل ذكر  اين است كه سياستهاي تك زباني و استحاله گري سبب شده كه تاتها در ايران به كلي به زبان فارسي بگروند . تاتها در آذربايجان شمالي در دوران حاكميت شوروي عمدتا در باكو  زندگي مي كردند. سياستهاي شوروي در آن زمان به سخن بزخي از زبان شناسان سبب شد  كه  اتها موجوديت خود را به مرور از دست دهند بنابراين انتساب زبان تركي آذربايجان به "تات" و "هرزن" و جدا نمودن خانواده بزرگ زبان تركي از شجره زبان شناسي و زبانهاي "اوراليك التاييك" با اهداف خاصي انجام مي گيرد و گرنه داشتن نظر يا فرضيه در پژوهشهاي علمي چيزي قابل كتمان نيست.
بايد اشاره كنم كه نبود جو حستجوگري، نقد و عدم امكان بررسي  مسائل اجتماعي، از جمله ساختار جمعيت ايران، زندگي زبانهاي مختلف، و نگرش به پديده جديد "جوامع چند زباني" ، سبب شده كه جامعه در يك خلا نظري وتتوريك زندگي كند، وقايع و افكار مطابق اميال قدرتمندان تعبير و تفسير گردد. در مورد زبان و ريشه شناسي زبان ملت آذربايجان هنوز در ذهن عامه .و  نيز در منظر روشنفكران، همان نظراتي كه از دوره فراماسونرهاي رضا شاهي ديكته شده موج مي زند. اما بايد تغيير زمان و شرايط را فهميد. به حقايق دو باره انديشيد. اين بار به صورت مستند، دقيق، با مدرك و استدلال. و زمينه را نيز براي  پژوهشهاي  بيشتر آماده كرد. اولين بار احمد كسروي بود كه به  موضوع زبانشناسي آذربايجان اشاره نمود و تئوري من در آوردي "تاتي" و "هرزني" را به عنوان زبان مردم آذربايجان ناميد. حال آنكه كار زبانشناسي با اشاره به خانواده هاي زباني و طبقه بندي زبانها مرتبط است و تمام زبانهاي مورد تكلم از نمودار زباني مشخصي ريشه گرفته اند. زبان ملت  آذربايجان نيز از اين مقوله جدا نيست. با نيات سياسي و مطامع سركوب فرهنگي نيز نميتوان چنين پديده هاي زنده را براي هميشه  تحريف كرد. زبان آذربايجان از خانواده جهاني زبانهاي التصاقي است كه اين گروه از زبانها همانگونه كه گفته شد به شاخه زبانهاي آلتائيك مرتبطند. مشابهت ها در:1-واژگان 2- در ساحتار دستوري 3- در آواشناسي هم دليل عمده اين طبقه بندي است.  طرح اصطلاح "نيمزبانها" هم كه از سوي  مورخ آذربايجاني، احمد كسروي مطرح شده، هيچ تغييري در موجوديت اين زبان و زندگي تاريخي آن ايجاد نمي كند. در علم زبان شناسي ما
pidgin-Creole   داريم كه نوعي گويشهاي مردم و قبايل مهجور و جدا مانده از اصل خويشند كه به سبب كوچها و معضلات زيستي از ريشه زباني خود جدا افتاده و به نوعي  به گويش ويژه دست يافته اند. گويشي كه از زباني جدا شده و به مرور شكل يافته و ممكن است به حالتي برسد كه ديگر براي صحبت كنندگان زبان اصلي مفهوم نباشد. براي مثال چيزي كه از آن به نام زبان "هرزندي" نام برده مي شود و آقاي كسروي آن را نيم زبان آذربايجان مي نامد و از آن مثال مي آورد، در واقع همان چيزي است كه در زبان شناسي "پيدگين" pidgin مي گويند. گويش يا زبانكي كه از اصل خود جدا مانده است. به مثال خود آقاي كسروي و تطابق معنائي آن اشاره مي كنم.
"امسور ورون خيلي وروسته، سيل خيلي آمارا، گندومي خروب كرديه،
"امسال باران زياد باريده، سيل بسيار آمده، و گندمها را خراب كرده"
در واقع جمله اول شكل مهجور، وامانده و سرگردان جمله دوم است. حالا تراشيدن يك  شخصيت زباني به اين "زبانك" يا "پيدگين" و آنرا زبان  باستاني مردم آذربايجان ناميدن همه عاري از هر گونه اعتبار علمي است. " لازم به توضيح است كه "پيدگينها" ابتدا در زبان انگليسي پديد آمدند كه جاي صحبت آن در اين جا نيست.
بنابر اين درك ريشه زباني مردم آذربايجان كه من از روي اسناد و نمودارهاي زبانشناسي شجره آن را خواهم آورد، از خانواده زبانهاي تركي است و هر گونه سفسطه كاري در اطلاق نيم زبان، يا جدا كردن ساختار گرامري، لغوي، و نحوي اين زبان از زبان تركي بيمعني است. چرا كه اين زبان زنده است.كار مي كند. هر روز صاحبان انديشه به آن زبان آثار خلاقه مي آفرينند و با وجود دهه ها و سده ها بي احترامي ، به ويژه در دوران سلسله پهلويها، اين زبان راه خود را مي رود و خودش با واژه ها و الحانش، با ساز عاشقان دلسوخته، با ني چوبانان كوه و كمر در اراضي آذربايجان، و با سوز دل شاعران تركي گوئئ چون شهريار، سونمز، استاد يحيي شيدا، اشعار ملوديك استاد بارز، ممد آراز، و صدها ديگر بر زندگي زباني خود ادامه مي دهد. جاي تاسف است كه روشنفكران غير ترك به سبب نبود شرايط نشر و پخش آثار اهل قلم تركي گوي، چندان آشنايي با اين آثار ندارند و از سويي اين خلا زباني يا به سخني حذف زبان سبب شده كه تركان ما پارسي گوي شوند. اسناد به جا مانده از دوران مشروطه و حكومت ملي آذربايجان هم نشان مي دهد برخلاف نظر كسروي ويارانشان آقاي حسن رشديه نيز در گامهاي نخست بر آن بود در آذربايجان آموزش به زبان تركي آذربايجاني را مستقر سازد و ضمنا آموزش در جامعه ايران را به صورت دو زبانه سازد. همان گونه كه دكتر رضا براهني، نويسنده ، شاعر و منقد ادبي هم در نوشتار خويش كه در بيشتر نشريات و سايتهاي داخل و خارج منتشر شد،  به همين موضوع صحه مي گذارد.(سايت تريبون)
آقاي احمد كسروي براي اثبات نظر خود در مورد بي ريشه بودن زبان آذربايجان بر آن  مي شود در ريشه شناسي نام اشخاص و شهرها هم به نوعي خيالپردازي كند كه براي خواننده بي غرض امروزي ودانشجوي پژوهشگر مضحك مي آيد. آيشان براي مثال  براي اينكه نظر خود را در مورد بي ريشه بودن زبان تـركي آذربايجاني ثابت كنند، سعي كرده اند براي واژه هاي موجود تركي در آذزبايجان وسراسر ايران كه تركان زندگي مي كنند، ريشه فارسي بتراشند. اين تلاش ايشان نه از جنبه تفحص و تحقيق بلكه نوعي شكل تحريف علمي پيدا ميكند.  براي مثال ايشان ريشه كلمه:
"سوگودلو"را بيدك،
"گردكانلو" را گردكانك،
"قزلجه" را سرخه،
"ايستي بولاغ" را گرمخاني ،
يالقوز آغاج" را يكه دار و غيره ناميده اند كه در يك كلام از منظر زبانشناسي واژه ها مضحك است.. در اين سند ادعا مي شود كه گويا مردم آذربايجان بعد از كوچيدن به اراضي امروزي واژه هاي فارسي را به تركي ترجمه كرده اتد. حال آن كه قبل از ورود آريايي ها به فلات ايران ، اين مناطق محل سكونت "اورال آلتائيان" بوده است كه اجداد  تركان آذري  شناخته ميشوند.(در اين مورد به مقاله حميد نطقي  در مجله وارليق شماره هاي آذر و دي 1363 مراجه كنيد.ر.ر.)
براي روشن شدن اذهان عموم بايد اشاره كنم كه   پسوند "لو" يك شاخص در زبان تركي آذربايجاني است كه صدها  كلمه اساسي در فرهنگ كتبي اين زبان با اين فرم وجود دارد."لو" كه گاهي در ميان مردم به صورت پسوند"لي" هم به كار برده ميشود، پسوند نسبي  و ملكي است. كلمات تاريخي همچون ايل ترك "باهارلو"، " قره قويونلو"  كه داراي پسوند "لو" هستند قرنها سابقه استعمال زباني داشته و تعابير آقاي كسروي در شقه-شقه كردن اين واژه ها و چسباندن آنها به زبان فارسي معتبر نيست. تلاش براي پيدا كردن يك پدرخوانده فارسي به واژه ها و اسلوب زباني تركي آذربايجاني هيچ كمكي به كار زبان نميكند. يا تركيب اصيل "ايستي بولاغ" كه زبانزد مردم آذربايجان است و در روستاها و مناطق كوهستاني  به چشمه هاي  آب گرم اطلاق مي شود را به واژه مهجور فارسي"گرمخاني" نسبت ريشه اي دادن واقعا عاري از هر اعتبار علمي است.(13) بنابراين سرگردان ماندن آقاي كسروي مابين واژه هاي "آذري" و "تركي" و تلاشش براي  جداكردن زبان مردم آذربايجان از خانواده زبانهاي تركان و نيز تراشيدن ريشه قلابي براي  واژه- هاي  تركي آذربايجاني در زبان فارسي نيز چندان كمكي به خواننده نمي كند. براي مثال آقاي كسروي در واژه شناسي نام آباديها به لغت "قرا" اشاره مي كند وتلاتش دارد به هر ترتيبي است براي اين واژه معصوم و اصيل تركي پدرخوانده  فارسي بسازد. ايشان چنين مي نويسند:
   "در آذربايجان بر سر بسياري از نامها واژه "قرا" آورده مي شود مثلا "قراچمن" و "قرارود". و چون قرا در تركي به معناي سياه است كساني خواهند پنداشت در اين نامها همان معني تركي مقصود است. ولي بايد دانست كه "قرا" در زبان آذري به معناي بزرگ بوده و خود تغيير يافته واژه "كلان" است كه در فارسي هنوز هم به كار مي رود." و ادامه مي دهند كه:
   "از اينجا ميتوان گفت "قرا" در "قراچمن"و "قرارود" و بسيار مانندهاي آن، نه واژه تركي كه واژه آذري است و معناي آن بزرگ است" )15) خوب، حتي براي خواننده مدرن و منطقي امروزي، كه ترك آذربايجاني هم نباشد سفسطه نويسنده روشن است. نخست اين كه ايشان براي اينكه قافيه را درست كنند آمده و واژه معصوم "قره" يا "قارا" را به شكل "قرا" بيان كرده اند، سپس در ادامه تلاشش سعي كرده اند پدرخوانده اي در فارسي به اين كلمه پيدا كنند و قرعه به نام واژه "كلان" در آمده است تا اثبات كنند كه "كلان" اصل "قرا" بوده، سوم اينكه با تحريف واژه "قرا" بر آن شده اند كه اين واژه را از شخصيت تركي به هيئت من در آوردي آذري درآورند. حال آن كه صورت مسئله خيلي روشن است. در فرهنك لغات تركي آذربايجاني از قرنها پيش واژه اصيل "قارا" يا" قره" به تكلم تبريزيها موجود بوده و علت اطلاق اسم "قرا چمن" به "قره چمن" نه گناه واژه "قره" بلكه اجراي سيلست فارسي سازي و كشتن اصالت زبان تركي آذربايجاني بوده است.و گرنه از منظر واژه شناسي و طبقه بندي واژه اي چه ارتباط "واكه اي" يا هجائئ مابين واژه "كلان" فارسي و لغت مظلوم تركي "قره:" وجود دارد. خاصه اينكه به سخن دكتر صدر تلفظ صوتي "ق" در فارسي (تهراني) به خصوص با آشفتگي خاصي روبروست. به قول استاد جلال همائئ (فلم) را "غلم" تلفظ مي كنند و "غلام" را قلام. اما راي عموم بر آنست كه فارسي صوت "ق" نداشته و تنها "غ" دارد .(16) در تك تك نام واژه ها همين تمهيد عجيب و قريب به كار رفته است. حال آن كه با اين كارها نمي شود موجوديت زبان تركي آذربايجاني و هويت ملت آذربايجان را خدشه دار كرد. البته گاهي در تنگناي قافيه شاعري به سبب ظرفيتهاي آوايي "قارا" را به صورت حرف مصوت كشيده "آ" نيز گفته- اند. يك مثال ديگر  كلمه "ارونق" است. منطقه "ارونق-انزاب" از مناطق قديمي اراضي آذربايجان است. ارونق با الف فتحه دار تلفظ مي شود. آقاي كسروي براي اينكه تئوري خود را به كرسي بنشاند، ابتدا به كلمه "ارونق" يك "آ" اضافه ميكند، بعد ادعا مي شود كه اين واژه "نخسست "آرانك" بوده ، كه به معناي آران كوچك باشد"(17) با چه دركي ميتوان به اخر يك واژه تركي "كاف"تصغير اضافه كرد و معناي ديگري، در يك زبان ديگري،از آن مستفاد نمود. صدها نوع از اين قبيل موارد وجود دارد كه در كتابي جمعاوري خواهد شد. البته داشتن فرضيه هاي متفاوت در زبان امري رايج بين زبانشناسان است حتي نظرات ضد و نقيض. اما اين روش آقاي كسروي در اين مورد قابل استناد نيست.
زبان تركي آذربايجاني  درمتون تاريخي
در اين قسمت برگردان نوشتاري كوتاه از يك منبع علمي ديگر را در مورد جايگاه زبان تركي آذربايجاني ذكر مي كنم تا خوانندگان هر چه بيشتر با نظرات گوناگون آشنا شوند و نيز پژوهشگران و  دانشجويان با ديد بازتري به اين مسئله بنگرند . روشن است كه نشر و پخش همچو نظراتي مي تواند جو سالم تفكر و انديشه پردازي را پربارتر كند و بر مدتها روش تك گوئئ  و قضاوت رسمي و سياسي در مورد زبان تركي  غلبه كند تا دانشجويان و خوانندگان هوشيار به طور فراگير به اين موضوع بنگرند.
"از زبانهاي رايج دنيا كه در امروز ميليونها نفر به آن زبان تكلم مي كنند، يكي هم زبان تركي است كه  علاوه بر كشورهاي تركيه، آذربايجان ، در بلغارستان، اوزبكستان، كازاخستان، قيرقيزستان، تاجيكيستان، يونان و قبرس نيز  به اين زبان سخن مي گويند. البته در ديگر كشورهاي جهان نيز ميليونها  تركي گوي زندگي مي كنند، كه تنها در آلمان بيش از يك ميليون نفر و در ممالك امريكاي شمالي نيز به عنوان "كارگران مهمان" تركان زندگي مي كنند. اينان به شاخه هاي مختلف خانواده زبان تركي سخن مي گويند. در شاخه هاي اين زبان، زبانهاي تركي تركمن، آذربايجاني، قفقازي، لهجه هاي تركي خراساني  وجود دارند كه از شعبه اصلي زبانهاي آلتائيك هستند. البنه زبانهاي مغولي و
tungusic نيز از زبانهاي زير همين خانواده محسوب مي شوند. تا سال 1928، پنج سال پس ار استقرار جمهوري تركيه تمام اسناد خانواده زبانهاي تركي با الفباي عربي نوشته مي شد كه دليل آن هم تاثير قدرتمند اسلام در منطقه بوده است. در سال 1928، اصلاحات زباني در تركيه سبب شد كه الفبائي بر اساس قراردادهاي زبان لاتين با 28 حرف به زبان كتبي تركي تبديل شود ، كه مورد بحث ما نيست.(18) اما زبان تركي امروز در آذربايجان ايران همان گونه كه ذكر شد مسير طولاني پيموده و پس از تغييرات و تحولات فراوان، كه ناشي از وضع زيستي  اجداد تركان آذربايجان بوده، به شكل امروزي رسيده است. اجدادي كه به آنها از نظر زباني تركان اوغوز مي گويند ، كه كارنامه ادب شفاهي آنان از پيشينه ادبي 1500 ساله برخوردار است. يعني  ادبياتي كه به "ادبيات اوغوز" معروف است. كتاب معروف "دده قورقوت" از داستانهاي مردم ترك زبان" اوغوز"از زمره اين گنجينه  به شمار ميرود. بعدها داستانهاي "كور اوغلو"، نوشته هاي يونس امره، فضولي و   اشعار مختوم قلي، وارث  ادبيات اوغوزها و  در مجموع دربر گيرنده تروت معنوي ادبيات تركان آذربايجانند.(19) فكر مي كنم با روشي كه آقاي كسروي پيش گرفته بود، اگر آن زمان دسترسي به منابع امروزي تركان  داشت و سند "ده ده قورقوت" را مي ديد ، واژه "ده ده" را به سبب تشابه به واژه "دد"  به فارسي نسبت مي دا د. اما واژه ها در زبانها پديد مي آيند و بر طبق نيازهاي زمان و ضروريات زندگي اجتماعي  و اقتصادي تغيير مي يابند، زبانها  با يكديگر همكاري كرده و مهمانهايي را از همديگر مي پذيرند، واژه هائي كم كم به سبب از بين رفتن موقعيت تاريخي يا اقتصادي از دور خاج مي شوند و جاي خود را به تازه واردين مي دهند واين چنين است كه علم معاني يا لكسيكولوژي عمل مي كند. نزديكي و ارتباطات اجتماعي اقتصادي تركان آذري و ساير تركان هم خانواده در ايران با فارسها سبب شده كه زبان فارسي برخي از عناصر زباني تركي را عاريه گرفته و فارسيزه كند. اين نشانه ضعف زباني نيست. بري مثال پسوند "چي" در خيلي از واژه هاي فارسي و در ادبيات آن به كار رفته و مورد تكلم واقع مي شود. مثال قهوه چي:درشكه چي، چايچي و غيره. جا افتادن اين پسوند رايج زبان تركي در فارسي تنها نياز زباني است كه به صورت مقبول در آمده و فارسها از اين ساختار دستور زبان تركي سود ميجويند.
هم چنان كه دكتر  محمد تقي زهتابي نيز اشاره كرده اند علم معاني در زبان تركي آذري روندي ناپيوسته، پيچيده و ناهمگوني داشته است و اين خود تصويرگر زندگي ملتهاي تركي گوي است كه در اراضي آذربايجان در تاريخ طولاني زيسته و رفت و آمد كرده اند.)20)        
وجود واژه هاي مشابه در زبانها امري كاملا طبيعي است و اين حالت به دو دليل عمده صورت مي گيرد. نخست هم گروه بودن زبانها در تاريخ و دومي نياز هر زبان براي رشد و تكامل خويش سبب مي شود كه واژه ها همواره بين زبانها در حركت باشند. طبق اطلاعاتي كه هر سال موسسه ام-آي_تي
MIT  در مورد  زبانها صادر مي كند  زبان تركي يكي از زبانهاي استاندارد از نظر زبان شناسي است.(21)در اين سند آمده است كه بيش از ده درصد كلمات انگليسي از ريشه زبان تركي اخذ شده اند. البته همان گونه كه اشاره شد زبانها پس از عاريه گرفتن كلمات از يكديگر سعي مي كنند واژه ها را با ساختار صدايي و معنائي خود هماهنگ سازند. بنابر اين هيچ زباني ناب و خالص نيست و هر گونه تلاش در مورد  پيرايش زبانها از واژه هاي بيگانه و يا  تئوري ناب سازي زبان با واقعيات زيستي انسان خوانائي ندارد. انساني كه مدام در داد و ستد معاني و انئيشه هاست. از سوئي اطلاق الفاظي چون زبان وحشي  يا زبان اقوام بي تمدن و بيابانگرد به تركان آذري ، يا زيان اعرب را زبان بدويان شمردن نيز جز غرض ورزي به حل مسئله- اي كمك نمي كند  و تنها نشانگر جهالت گويندگان  و بي اطلاعي آنان از وضع زيستي-تاريخي اين ملتها است. همين جا اشاره كنم كه طبق تحقيقات زبانشناس معروف آر.اچ روبينز زبان عربي اولين زباني بود كه در اواخر سده هشتم ميلادي از نظر دستورنويسي و گرامر رشد فراوان كرد و براي اولين بار دستور زبان سيبويه بصري متبلور شد كه در نوع خود بي نظير بود و" سيبويه براي حروف عربي به توصيف آواشناختي تازه اي راه برد كه مستقلا از آن خود او بود و آن توصيف آواشناختي به مراتب پيشرفته تر و كمال يافته تر از علم آواشناسي غربي چه در دوره معاصر سيبويه و چه دوره هاي پيشين بود."(22( با رشد و گسترش اسلام در منطقه و جهان و وجود متن معتبر عربي به نام قرآن، زبان عربي به زبان اثربخش آن زمان تبديل شد و ظرفيتهاي نحوي و آوايي و علم معاني آن سبب شد كه زبانهاي ملل منطقه تحت نفوذ آن قرار گيرند .از سويي "همخوانيهاي گلوگاهي يا حلقي (pharyngeal) همان گونه كه زبانشناس شهير فرانسوي آندره مارتينه مي گويد" يا نزديك شدن جدارهاي پيشين و پسين گلوگاه يعني پسين ترين بخش پشته زبان از يكسو و ته دهان از سوي ديگر، ميتواند به ايجاد بندش يا سايش بيانجامد ولي زبان شناخته شده اي چون عربي سايشهاي گلوگاهي بيواك و واكداري دارد كه به ترتيب با h} {و,? آوا نويسي ميشوند {تلفظ ح و ع در زبان عربي}.23 زبان تركي آذربايجاني نيز از نظر حروف صدادار 9 تايي توانايي بيشتري براي اداي كلمات، و تكامل واژگان دارد. همان گونه كه اشاره شد سيبويه بصري كه ايراني بود به چهره برجسته زبانشناسي عربي تبديل شد. روشن است الفباي عربي ، به عنوان الفباي زباني كه آسماني  و مقدس خوانده مي شد و ضمنا داراي يك متن نهائي و غير قانل تغيير هم شده بود، در جهان گسترش يابد و به الفباي ملل منطقه از جمله تركان آذربايجان تبديل شود. زبان شعرا و نامداراني چون نسيمي، فضولي و  سيد عظيم شيرواني شد كه آثارشان هر چند در بوته ممنوعيت گرفتار بوده اند، اما همچنان ورد  زبان زنان و مردان آذربايجانند:
"منده مجنوندان فزون عاشيقليق استعدادي وار
عاشيق صادق منم مجنونون آنجاق آدي وار
) من در عاشق بودن از مجنون هم عاشقترم
   از مجنون فقط نامي مانده است ، منم عاشق صادق(
گفتني است كه در قرن چهاردهم ميلادي هر  دو زبان، عربي و عبري، در دانشگاه پاريس فرانسه رسميت يافتند.
از مهم ترين سند كتبي  متعلق به تركان به كتاب ده ده قورقوت اشاره مي شود كه اين سند به "اورخون- يئني سي يازيلاري"  (نوشته هاي اورخون- يئني سي) معروف است، كه به مناسبت 1300 مين سالگرد اين سند در جمهوري آذربايجان گردهمايي با شكوهي  بر گزلر گرديد. كتاب ده ده قورقوت " به طايفه اوغوزها " منتسب است و تركان عثماني نيز اين سند را به اشكال مختلف چاپ كرده اند.  اين كه زبان تركي آذربايجاني چه مسيري را در همسايه شمالي گذرانده و از الفباي عربي به سيريل و سپس به الفباي لاتين راه برده  مورد بحث ما فعلن نيست. ولي بايد گفته شود هر كلمه اي ، به هر الفبايي  در هر زباني كه به كار مي رود، " چه به لحاظ معناشناسي و چه به لحاظ دستور و چه به لحاظ تلفظ مختص به خودش، تاريخ خاص و منحصر به فردي دارد")24) در ر يشه شناسي زبان تركي آذربايجاني ورود به اجزا تشكيل دهنده اين زبان وبررسي  چگونگي رشد و پايداري آن در يك دوره بغايت خشن  به  تفصيل بيشتري نياز است. از سويي مطالعه متون تاريخي زبان تركي و تجزيه تحليل آن كار ديگري است و موقعي ديگر ميطلبد.

تركين ديلي تك سئوگلي ايستكلي ديل اولماز

شهريار« ترك ديلي»

 

تركين ديلي تك سئوگلي ايستكلي ديل اولماز

ئوزكه ديله قاتسان بو اصيل ديل اصيل اولماز

ئوز شعريني فارسا-عربه‌قاتسا‌ شاعر

شعري اوخويانلار ، ائشيدنلر كسيل اولماز

فارس شاعري چوخ سوزلريني بيزدن آپارميش

"صابر " كيمي بير سفره لي شاعير بخيل اولماز

توركون مصلي فولكلوري دنيادا تكدير

خان يورقاني كند ايچر مثل دير ميتيل اولماز

آذرقوشوني قصر رومي اسير ائتميش

كسري سوزودير بير بئله تاريخ ناغيل اولماز

پيشيميش كيمي شعرين ده گرگ داد

دوزي اولسون كند اهلي بيلرلز كي دوشابسيز خشيل اولماز

سوزلرده جواهر كيمي دير

اصلي بدلدن تشخيص وئرن اولسا بوقدهر زير ريبيل اولماز

شاعزر اولا بيلمزسن آنان دوغماسا شاعيرمس سن

آبالام هر ساراي كوينك قيزيل اولماز

چوخ قيسا بوي اوسان اولوسان جين كيمي شيطان

چوخ دا اوزون اولما كه اوزوندا عيقل اولماز

مندن ده نه ظالم چيخاراوغلوم نه قصاص چي

بير دفعه بوني قان كي ايپكدن قيزيل اولماز

آزاد قوي اوغول عشقي طبيعدن بولسون داغ

داشدا دوغولموش ده لي جيران حميل اولماز

اينسان اودي توتسون بو ذيل خلقين الينده

آلاهي سورسن بئله اينسان ذليل اولماز

چوق داكي سرابن سويي وارياغ بالي واردير

باش عرشه ده چاتديرسا سراب اردبيل اولماز

ميلت غمي اولسا بو جوجوقلار چوپه دنمز

اربابلار يميزدان قارينلار طبيل اولماز

دوز اوختا دولار تاختار طاباق ادويه ايل

اندا كي ننه م سانجلانارزنجفيل اولماز

بو «شهريار»ين طبعي كيمي چيممه لي چشمه

كوثر اولا بيلسه دئميرم سلسبيل اولماز

 

خدا حافظ شريك اشكها ولبخندها

 

فراز كمالوند( سرمربي هميشه جاودان در دل هواداران تراختور آذربايجان)

مام احساسم را در قلم جمع مي كنم و در اوج مستي، منطق را به سويي پرتاب مي كنم و مي خواهم با تمام احساساتم با تو وداع كنم.

چندين سال در كنارمان بودي و همواره شريك غم ها و شادي هايمان گشتي. و امسال سرانجام فصلي را شروع خواهيم كرد كه ديگر ورود پرشكوهت را در يادگار فرياد نخواهيم كشيد. براي يكبار هم كه شده مي خواهم تيغ انتقاد را كنار بگذارم و از زحماتت كه براي من و امثال من در اين چند سال بر دوش كشيدي قدرداني كنم.
اگرچه سرنوشت اين چنين نوشت كه ساز جدايي را سر دهيم با اين وجود بدان كه نام تو و خاطراتت هرگز از لوح دلهايمان محو نخواهد شد. مي گويند آيين حرفه اي گري اين است كه هر شروعي را پاياني است ولي خاطرات جايي براي حرفه اي گري در دلهايمان باقي نمي گذارد. بگذار ما آماتور باشيم ولي همواره به ياد داشته باشيم كه پس از برد شيرين مقابل آلومينيوم چقدر خوشحال شديم. بگذار به ياد داشته باشيم كه چه كرديم با استقلال در تهران و چه شور و حالي يافتيم پس از لذت برد. بگذار گريه هايم را با تو به ياد بياورم كه چقدر اشك ريختيم براي باخت و فحاشي هاي قوهاي سياه انزلي. بگذار به ياد داشته باشم كه چه نطق پرشكوهي در مقابل فردوسي پور در دفاع از مردم آذربايجان ادا كردي. و بگذار تمام خاطراتت را در لوح قلبم به ياد بسپارم.
مي گويند در اين جدايي سربلندي بيشتري براي مردم و تيم محبوبمان خفته است و من و تو هم مي گوييم باشد اگر جدايي رسم و آيينش كاميابي است بگذار شهد دوري را بچشيم زيرا كه هر دو آرماني يكسان در سر پرورانده ايم. تو برايمان نه اسطوره بودي و نه سلطان، نه ژنرال بودي و نه امپراطور. تو برايمان هميشه فراز جسور و دلاوري بودي كه هرگز در احقاق حق هواداران كوتاه نيامدي و گفتي و تاختي با سخنان و كردارت بر بدخواهان اين مردمان هميشه مظلوم. و ما هرگز فراموشت نخواهيم كرد.
روزي كه تو آمدي تنها خواستي كه ماه دلگير و ماتم زده ي اين مردمان را از نو روشن كني و ما خورشيد شديم و تو و تيم سرخمان اشعه هاي آن شديد و كبوتر روياهايمان سرانجام توانست از منجلاب و باتلاق سياهي ها رهايي يابد و در آسمان سرخ بال گشايد و اينك تو در اوج شكوه و افتخار خواهي رفت و ما همچنان مي تابيم تا به آنچه كه مي بايست رسيم دست يازيم. تو خواهي رفت ولي هرگز نام و ياد تو از كالبد كودكان و پيرانمان محو نخواهد شد زيرا كه شاهرگ ما خون سرخي دارد كه تو بدان روح دميدي و هشت سال ناكامي را با تو به فراموشي سپرديم.
فراز كمالوند، نامي كه با وجود جواني اش توانست به سرعت در اذهان ميليون ها ميليون آذربايجاني نقش بندد و جسارت و شجاعت را دوباره به جريان اندازد. فراز ، نمي خواهم يعني نمي توانم هيچ پسوند و پيشوندي به نام تو بيفزايم زيرا نام تو به تنهايي چنان ابهت و بزرگي را دارا است كه شهرياران و امپراطوران هم فاقد آن هستند. پس بگذار با نام زيباي فراز تو را خطاب قرار دهم و دستان خالي خود را با عطر ياس ها و زنبق ها بيالايم و خوشه خوشه محبت را از كوهساران ساوالان پيشكش تو كنم. بگذار تلالو خورشيد را در در مقابل گام هاي مسافرت قرباني كنم و ماه را چراغ راهت قرار دهم.
فراز عزيز مي داني كه اين همان رسم عاشقي است كه بايد دل بستني وجود نداشته باشد زيرا كه دل بستن فرجامي جز تنهايي ندارد ولي ما دل بسته بوديم به تو و اكنون كه نيستي خاطراتت همواره با ماست و هرگز اشك ها و لبخندهايت را فراموش نخواهيم كرد. اينك ما همان عاشقان و دوستداران ديرين هستيم ولي تنها با اندك تفاوتي كه جاي فراز را امير گرفته است. ولي آن چيزي كه ما برايش فرياد مي زنيم همچنان دست ناخورده باقي است و دست ناخورده باقي خواهد ماند و آن آذربايجان و سمبل اتحاد و يكدلي اش، تراكتور است. فراز جان بدرود، و دو صد بدرود ....
در گذرگاه زمان خيمه شب بازي دهر با همه تلخي و شيريني خود مي گذرد عشق ها مي ميرند رنگ ها رنگ دگر مي گيرند و فقط خاطره هاست كه چه شيرين و چه تلخ دست ناخورده به جا مي مانند

منبع: كلوب هواداران تراكتورسازي

 

 

هيچ تيمي مثل تراكتورسازي هوادار بامعرفت ندارد

هيچ تيمي مثل تراكتورسازي هوادار بامعرفت ندارد

امير قلعه‌نويي هنوز در شوك استقبال هواداران تيم تراكتورسازي تبريز قرار دارد و خوب مي‌داند كه چه كار سختي را در پيش خواهد داشت. مسوولان تيم و هواداران حداقل خواسته‌شان آسيايي شدن تيم‌شان است كه بايد منتظر بود و ديد آيا قلعه‌نويي مي‌تواند به‌عنوان اولين مربي آنها را به خواسته‌شان برساند البته او طوري صحبت مي‌كند كه فردا مجبور به پاسخگويي نباشد. قلعه‌نويي در مورد ديدگاهش از تراكتورسازي مي‌گويد: «نگاه من به تيم تراكتورسازي تبريز نگاه ورزشي است و بنده به‌عنوان فردي كه بيش از 20 جام در عرصه فوتبال به دست آورده‌ام مي‌گويم تيم تراكتورسازي تبريز تيمي مردمي است. اگر نگاه ورزشي به تيم تراكتورسازي تبريز مي‌كرديم اين تيم آسيايي مي‌شد. در دنيا هيچ تيمي همانند تيم تراكتورسازي هوادار بامعرفت ندارد. با صداقت بايد كار كرد، مردم از ما خيلي جلوتر هستند و اگر با صداقت پيش برويم مردم پاسخ صداقت‌مان را به خوبي مي‌دهند.»
او نمي‌خواهد هيچ قولي بدهد به همين دليل براي رسيدن به اهدافش در تراكتورسازي آنها را تقسيم‌بندي مي‌كند: «امروز بايد اهدافمان در تيم تراكتورسازي را فازبندي كنيم و براساس اهداف، زيرساخت‌ها را درست كنيم. بايد از وارد كردن فشارهاي اضافي به تيم خودداري كنيم. با تمام وجود تلاشي در شان مردم آذربايجان انجام خواهيم داد.» اما اين اهداف كدام‌ها هستند؟ قلعه‌نويي مي‌گويد: «امروز بايد به دنبال كيفيت در تيم تراكتورسازي تبريز برويم، اهداف فني براي تراكتورسازي داريم و مسووليت امروز بسيار سخت‌تر است. با عشق و علاقه فراوان به مردم آذربايجان‌شرقي به تيم تراكتورسازي تبريز آمده‌ام. سرمايه اصلي اين تيم مردم آگاه، هوشيار و فهيم آذربايجان‌شرقي است. ضمن اينكه آماده مشاوره با صاحبنظران هستم. در چند روز حضورم در تبريز مردم اين شهر مرا شرمنده كرده‌اند و با تمام توان در خدمت تيم تراكتورسازي خواهم بود.»
ظاهراً او تصميم دارد نگاه خاصي به تيم‌هاي پايه داشته باشد: «من منكر جذب استعدادهاي فوتبال آذربايجان‌شرقي نيستم و در صورت مشاهده بازيكني از رده‌هاي پايه كه بتواند در تيم بزرگسالان پيشرفت كند، حتماً آن بازيكن را به تمرين‌هاي تيم بزرگسالان دعوت خواهم كرد.»

فيلم استقبال هواداران تراختور سازي  از سرمربي جديد


(امير قلعه نوعي )

براي دانلود روي عكس كليك كنيد

 

برنامه كامل نيم فصل اول اعلام شد

 

هفته اول:
 *
پرسپوليس تهران- ملوان بندرانزلي
* داماش گيلان- صنعت نفت آبادان
* فجرسپاسي شيراز- نفت مركزي
* مس كرمان- شهرداري تبريز
* سپاهان اصفهان- استقلال تهران
* سايپاي البرز- مس سرچشمه رفسنجان
* تراكتورسازي تبريز- صباي قم
* راه آهن شهرري - ذوب آهن اصفهان
* فولاد خوزستان - شاهين بوشهر

هفته دوم:
*
ملوان بندرانزلي- راه آهن شهرري
* شاهين بوشهر- پرسپوليس
* مس سرچشمه رفسنجان- فولاد خوزستان
* ذوب آهن اصفهان - تراكتورسازي تبريز
* صباي قم - سپاهان اصفهان
* شهرداري تبريز - سايپاي البرز
* صنعت نفت آبادان - فجر سپاسي شيراز
* استقلال تهران - داماش گيلان
* نفت مركزي - مس كرمان

هفته سوم:
*
پرسپوليس تهران - شهرداري تبريز
* ملوان بندرانزلي - مس سرچشمه رفسنجان
* فجرسپاسي شيراز - داماش گيلان
* مس كرمان - استقلال تهران
* سپاهان اصفهان - صنعت نفت آبادان
* سايپاي البرز - ذوب آهن اصفهان
* تراكتورسازي تبريز - شاهين بوشهر
* راه آهن شهرري - صباي قم
* فولاد خوزستان - نفت مركزي

هفته چهارم:
*
داماش گيلان - تراكتورسازي تبريز
* شاهين بوشهر -  ملوان بندرانزلي
* مس سرچشمه رفسنجان - پرسپولس تهران
* ذوب آهن اصفهان – فولاد خوزستان
* صباي قم – سايپا البرز
* شهرداري تبريز – سپاهان اصفهان
* صنعت نفت آبادان – مس كرمان
* استقلال تهران- فجر سپاسي شيراز
* نفت مركزي - راهن آهن شهرري

هفته پنجم:
*
پرسپوليس - صنعت نفت آبادان
* ملوان بندرانزلي - ذوب آهن اصفهان
* شاهين بوشهر- صباي قم
* مس كرمان- فجر سپاسي شيراز
* سپاهان اصفهان- نفت مركزي
* سايپاي البرز- داماش گيلان
* تراكتورسازي تبريز- شهرداري تبريز
* راه آهن شهرري- مس سرچشمه رفسنجان
* فولاد خوزستان - استقلال تهران

هفته ششم:
*
ذوب آهن اصفهان - پرسپوليس تهران
* داماش گيلان- مس كرمان
* فجرسپاسي شيراز- سپاهان اصفهان
* مس سرچشمه رفسنجان- شاهين بوشهر
* صباي قم- ملوان بندرانزلي
* شهرداري تبريز - راه آهن شهرري
* صنعت نفت آبادان – فولاد خوزستان
* استقلال تهران- تراكتورسازي تبريز
* نفت مركزي- سايپاي البرز

هفته هفتم:
*
پرسپوليس تهران- استقلال تهران
* ملوان بندرانزلي - صنعت نفت آبادان
* شاهين بوشهر- ذوب آهن اصفهان
* مس سرچشمه رفسنجان- صباي قم
* سپاهان اصفهان - داماش گيلان
* سايپاي البرز- مس كرمان
* تراكتورسازي تبريز- نفت مركزي
* راهن آهن شهرري - فجر سپاسي شيراز
* فولاد خوزستان - شهرداري تبريز

هفته هشتم:
*
داماش گيلان- راه آهن شهرري
* فجر سپاسي شيراز- پرسپوليس تهران
* مس كرمان- سپاهان اصفهان
* ذوب آهن اصفهان- مس سرچشمه رفسنجان
* صباي قم - فولاد خوزستان
* شهرداري تبريز- شاهين بوشهر
* صنعت نفت آبادان- تراكتورسازي تبريز
* استقلال تهران - سايپاي البرز
* نفت مركزي-  ملوان بندرانزلي

هفته نهم:
*
پرسپوليس تهران - صباي قم
* ملوان بندرانزلي- استقلال تهران
* شاهين بوشهر- داماش گيلان
* مس سرچشمه رفسنجان- شهرداري تبريز
* ذوب آهن اصفهان-  نفت مركزي
* سايپاي البرز - سپاهان اصفهان
* تراكتورسازي تبريزمس كرمان
* راه آهن شهرري - صنعت نفت آبادان
* فولاد خوزستان- فجر سپاسي شيراز

هفته دهم:
*
داماش گيلان- فولاد خوزستان
* فجر سپاسي شيراز- سايپاي البرز
* مس كرمان-  پرسپوليس تهران
* سپاهان اصفهان- تراكتورسازي تبريز
* صباي قم- ذوب آهن اصفهان
* شهرداري تبريز- ملوان بندرانزلي
* صنعت نفت آبادان- شاهين بوشهر
* استقلال تهران- راه آهن شهرري
* نفت مركزي - مس سرچشمه رفسنجان

هفته يازدهم:
*
پرسپوليس تهران- نفت مركزي
* ملوان بندرانزلي- داماش گيلان
* شاهين بوشهر- فجر سپاسي شيراز
* مس سرچشمه رفسنجان- صنعت نفت آبادان
* ذوب آهن اصفهان- استقلال تهران
* صباي قم - شهرداري تبريز
*تراكتورسازي تبريز - سايپاي البرز
* راه آهن شهرري- سپاهان اصفهان
* فولاد خوزستان - مس كرمان

هفته دوازدهم:
*
داماش گيلان- پرسپوليس تهران
* فجر سپاسي شيراز- تراكتورسازي تبريز
* مس كرمان - راه آهن شهرري
* سپاهان اصفهان- ملوان بندرانزلي
* سايپاي البرز - فولاد خوزستان
* شهرداري تبريز - ذوب آهن اصفهان
* صنعت نفت آبادان - صباي قم
* استقلال تهران- مس سرچشمه رفسنجان
* نفت مركزي - شاهين بوشهر

هفته سيزدهم:
*
پرسپوليس تهران- سپاهان اصفهان
* ملوان بندرانزلي - فجر سپاسي
* شاهين بوشهر - مس كرمان
* مس سرچشمه رفسنجان – داماش گيلان
* ذوب آهن اصفهان- صنعت نفت آبادان
* صباي قم- استقلال تهران
* شهرداري تبريز- نفت مركزي
* راه آهن شهرري- سايپاي البرز
* فولاد خوزستان - تراكتورسازي تبريز

هفته چهاردهم:
*
داماش گيلان - ذوب آهن اصفهان
* فجر سپاسي شيراز - مس سرچشمه رفسنجان
* مس كرمان- ملون بندرانزلي
* سپاهان اصفهان- فولاد خوزستان
* سايپاي البرز- پرسپوليس تهران
* تراكتورسازي تبريز- راه آهن شهرري
* صنعت نفت آبادان- شهرداري تبريز
* استقلال تهران- شاهين بوشهر
* نفت مركزي- صباي قم

هفته پانزدهم:
*
پرسپوليس تهران- تراكتورسازي تبريز
* ملوان بندرانزلي- سايپاي البرز
* شاهين بوشهر- سپاهان اصفهان
* مس سرچشمه رفسنجان- مس كرمان
* ذوب آهن اصفهان- فجر سپاسي شيراز
* صباي قم- داماش گيلان
* شهرداري تبريز- استقلال تهران
* فولاد خوزستان- راه آهن شهرري
* نفت مركزي- صنعت نفت آبادان

هفته شانزدهم:
*
داماش گيلان - نفت مركزي
* فجرسپاسي شيراز - شهرداري تبريز
* مس كرمان- صباي قم
* سپاهان اصفهان- ذوب آهن اصفهان
* سايپاي البرز - شاهين بوشهر
* تراكتورسازي تبريز- مس سرچشمه رفسنجان
* راه آهن شهرري - پرسپوليس تهران
* فولاد خوزستان - ملوان بندرانزلي
* استقلال تهران- صنعت نفت آبادان

هفته هفدهم:
*
پرسپوليس تهران - فولاد خوزستان
* ملوان بندرانزلي- تراكتورسازي تبريز
* شاهين بوشهر- راه آهن شهرري
* مس سرچشمه رفسنجان - سپاهان اصفهان
* ذوب آهن اصفهان- مس كرمان
* صباي قم- فجر سپاسي شيراز
* شهرداري تبريز- داماش گيلان
* صنعت نفت آبادان- سايپاي البرز
* نفت مركزي - استقلال تهران

 



  • [ 1 ]

زبان سند هويت هر ملتي است