خدا حافظ شريك اشكها ولبخندها

 

فراز كمالوند( سرمربي هميشه جاودان در دل هواداران تراختور آذربايجان)

مام احساسم را در قلم جمع مي كنم و در اوج مستي، منطق را به سويي پرتاب مي كنم و مي خواهم با تمام احساساتم با تو وداع كنم.

چندين سال در كنارمان بودي و همواره شريك غم ها و شادي هايمان گشتي. و امسال سرانجام فصلي را شروع خواهيم كرد كه ديگر ورود پرشكوهت را در يادگار فرياد نخواهيم كشيد. براي يكبار هم كه شده مي خواهم تيغ انتقاد را كنار بگذارم و از زحماتت كه براي من و امثال من در اين چند سال بر دوش كشيدي قدرداني كنم.
اگرچه سرنوشت اين چنين نوشت كه ساز جدايي را سر دهيم با اين وجود بدان كه نام تو و خاطراتت هرگز از لوح دلهايمان محو نخواهد شد. مي گويند آيين حرفه اي گري اين است كه هر شروعي را پاياني است ولي خاطرات جايي براي حرفه اي گري در دلهايمان باقي نمي گذارد. بگذار ما آماتور باشيم ولي همواره به ياد داشته باشيم كه پس از برد شيرين مقابل آلومينيوم چقدر خوشحال شديم. بگذار به ياد داشته باشيم كه چه كرديم با استقلال در تهران و چه شور و حالي يافتيم پس از لذت برد. بگذار گريه هايم را با تو به ياد بياورم كه چقدر اشك ريختيم براي باخت و فحاشي هاي قوهاي سياه انزلي. بگذار به ياد داشته باشم كه چه نطق پرشكوهي در مقابل فردوسي پور در دفاع از مردم آذربايجان ادا كردي. و بگذار تمام خاطراتت را در لوح قلبم به ياد بسپارم.
مي گويند در اين جدايي سربلندي بيشتري براي مردم و تيم محبوبمان خفته است و من و تو هم مي گوييم باشد اگر جدايي رسم و آيينش كاميابي است بگذار شهد دوري را بچشيم زيرا كه هر دو آرماني يكسان در سر پرورانده ايم. تو برايمان نه اسطوره بودي و نه سلطان، نه ژنرال بودي و نه امپراطور. تو برايمان هميشه فراز جسور و دلاوري بودي كه هرگز در احقاق حق هواداران كوتاه نيامدي و گفتي و تاختي با سخنان و كردارت بر بدخواهان اين مردمان هميشه مظلوم. و ما هرگز فراموشت نخواهيم كرد.
روزي كه تو آمدي تنها خواستي كه ماه دلگير و ماتم زده ي اين مردمان را از نو روشن كني و ما خورشيد شديم و تو و تيم سرخمان اشعه هاي آن شديد و كبوتر روياهايمان سرانجام توانست از منجلاب و باتلاق سياهي ها رهايي يابد و در آسمان سرخ بال گشايد و اينك تو در اوج شكوه و افتخار خواهي رفت و ما همچنان مي تابيم تا به آنچه كه مي بايست رسيم دست يازيم. تو خواهي رفت ولي هرگز نام و ياد تو از كالبد كودكان و پيرانمان محو نخواهد شد زيرا كه شاهرگ ما خون سرخي دارد كه تو بدان روح دميدي و هشت سال ناكامي را با تو به فراموشي سپرديم.
فراز كمالوند، نامي كه با وجود جواني اش توانست به سرعت در اذهان ميليون ها ميليون آذربايجاني نقش بندد و جسارت و شجاعت را دوباره به جريان اندازد. فراز ، نمي خواهم يعني نمي توانم هيچ پسوند و پيشوندي به نام تو بيفزايم زيرا نام تو به تنهايي چنان ابهت و بزرگي را دارا است كه شهرياران و امپراطوران هم فاقد آن هستند. پس بگذار با نام زيباي فراز تو را خطاب قرار دهم و دستان خالي خود را با عطر ياس ها و زنبق ها بيالايم و خوشه خوشه محبت را از كوهساران ساوالان پيشكش تو كنم. بگذار تلالو خورشيد را در در مقابل گام هاي مسافرت قرباني كنم و ماه را چراغ راهت قرار دهم.
فراز عزيز مي داني كه اين همان رسم عاشقي است كه بايد دل بستني وجود نداشته باشد زيرا كه دل بستن فرجامي جز تنهايي ندارد ولي ما دل بسته بوديم به تو و اكنون كه نيستي خاطراتت همواره با ماست و هرگز اشك ها و لبخندهايت را فراموش نخواهيم كرد. اينك ما همان عاشقان و دوستداران ديرين هستيم ولي تنها با اندك تفاوتي كه جاي فراز را امير گرفته است. ولي آن چيزي كه ما برايش فرياد مي زنيم همچنان دست ناخورده باقي است و دست ناخورده باقي خواهد ماند و آن آذربايجان و سمبل اتحاد و يكدلي اش، تراكتور است. فراز جان بدرود، و دو صد بدرود ....
در گذرگاه زمان خيمه شب بازي دهر با همه تلخي و شيريني خود مي گذرد عشق ها مي ميرند رنگ ها رنگ دگر مي گيرند و فقط خاطره هاست كه چه شيرين و چه تلخ دست ناخورده به جا مي مانند

منبع: كلوب هواداران تراكتورسازي

 

 



  • [ ]

زبان سند هويت هر ملتي است