تاريخ آذربايجان

برخلاف سرزمينهاي ديگر كه سعي بليغ در نمايش صحيح وعلمي تاريخشان داشته اند،تاريخ كشورمان ايران، مشحون ازافسانه ها،گفته ها ونوشته هاي دور ازواقعيت است.موجدان اين وضعيت اسف بار هخامنشيان وساسانيان بودندكه جعليات تاريخي مي نمودند ،خصوصا در زمان اردشيربابكان به اوج خودرسيد.اردشير بابكان با خولياي تسلط فارسها تا ابد برايران اقدام به ازبين بردن تمام آثارباقي مانده از سلاله هاي ترك زبان ايران تا آن تاريخ كرد وبا كمك مغ اعظم تنسر اقدام به جايگزيني افسانه هاي ملي فارسها بجاي واقعيتهاي تاريخي تا آن زمان كرد.تمام شاهان بعد از اردشير بابكان اقدام تنسر وادشير را سرلوحه خويش قرارداده وتاريخ باستان ايران حتي تاريخ خود ساسانيان را چنان با اوهام و گفته هاي بي معني وبي سروته آميختندكه هنوز كه هنوز است از كمبود مستندات دررنجيم.اين عمل اردشير باعث شدحتي تاريخ نويسان واقع بين بعد از اسلام نيز در تشخيص سره از ناسره مشتبه شوند.هدف تمام اين شانتاژها به غل وزنجير كشيدن ملت محروم ايران بوده است.همچنانكه ايران در حال حاضر شامل اراضي ملل مختلف است در ايران باستان نيز بي شك چنين بوده است.درست به همين دليل از بين بردن تاريخ باستان ايران معادل از بين بردن وتاريك ساختن تاريخ ملل مختلف در ايران است.اردشير با ازبين بردن تاريخ ايران باستان سعي وافر در ازبين بردن تاريخ حقيقي ومنشاء نژادي مردمان ايران داشت تا بدين ترتيب تمام آنها رابتواند از يك نژاد يعني از نژاد آرياوفارسها قلمدادكند.بزبان ساده از افسانه بافيهاي اردشير چنين برمي آيد كه گويا از اعصار قبل هيچ حاكم تركي در ايران نبوده وهمه مردمان وحاكمان فارس بوده اند،در صورتي كه ايران در گذرگاه تاريخ جهان شاهد مهاجرتهاي بزرگ مللي چون تركها از شمال وشمال شرق وملل آريايي ازشمال ياشرق ونژادهاي سامي از جنوب وجنوب غرب بوده است كه بعضا ايران راماواي خود قرارداده در آن سكني گزيدند.اين بسيار طبيعي است كه ايران بااين موقعيت استراتژيك محل زندگي ملل مختلف با نژادهاي مختلف قرار گيرد.تاريخ علمي نشاندهنده اين واقعيت است كه ايران شامل اين سه نژاد بزرگ دنيا يعني تركها ،اريايي هاوسامي هاست.
تاريخ ايران وايرانيان باستان را شاهان ومغان ساساني اگرچه ازبين برده اند ولي اين تاريخ بصورت مكتوب در اسناد روميان ويونانيان باستان قابل بازيابي است.
ملل اروپا از قرون ميانه شروع به گسستن يوغ امپراطوري روم ويونان كردند وهمزمان با بدست آوردن استقلال خود بدنبال هويت ملي وتاريخي خود شدند،خصوصا ازربع اول قرن 18 تا ربع اول قرن 19اين فرايند استقلال خواهي وبطبع آن مسئله هويت طلبي شدت بيشتري برخودگرفت.
تقريبا تمام ملل اروپايي با از هم پاشيدن نقشه امپراطوري هاي بزرگ مسلط براروپا كشورهايي براساس هويت تاريخي وگوناگوني زباني تشكيل دادند.
در اين راستا ملل تازه استقلال يافته از تاريخ روميان ويونانيان هويت مللي خود رايادگرفتندودر اين راستا بدليل تقابل نزديك تاريخ ايرانيان با روميان ويونانيان طرفي از تاريخ ايران نيز بسته وبا آن آشنايي يافتند.
وچه كتابها وسياهه هايي كه براي روشن شدن تاريخشان سياه نكردند وچه انرژي هايي كه صرف اين موضوع مهم نشد.
دوباره نويسي و بازيافت تاريخ ايران درصده اخير بجهت ازبين رفتن اسنادتاريخي وملي داخلي در زمان ساسانيان توسط اسناداروپايي گرفتار آفتي شبيه آنچه كه ادشيربابكان برسرايرانيان آورده بود بشرح ذيل گرديد:
به مثابه آنچه كه قبل ازاسلام اكثرا سلاله هاي ترك برايران حكمراني كرده بودند بعد از اسلام نيز ترك زبانان برمسند حكومت تكيه زده وبدليل عدم اعتقاد به افكارشونيستي ازسويي وتاكيد قران كريم وآموخته هاي اسلامي مبني بربرابري تمام ابناءبشر وتساوي بين نژادهاي مختلف ازسوي ديگرزمينه ساز اين شد كه همه باهم سعي در فراموش كردن افكار نژادپرستانه ساسانيان كردندوبتدريج افكارضد ترك وضد نژادسامي ازايران رخت بربست.
شكوفايي وپويايي اين عص نه از نوع شونيسم ساساني بلكه از بيداري ملي شعورسياسي خاصي است كه برگزيدگان آن زمان ايران به آن دست يافته بودند،ولي هنوز افواه مردم هنوز به آن درجه از شعوروبيداري ملي دست نيافته بودندكه بتوانند اين دست آوردمهم را پاس بدارند.
همچنانكه قبلا نيزمعروض داشتيم براساس گفته مونسكيو تاريخ نگاران ترك همتي برثبت وقايع اعصارخود نگماشته بودند .
تحقيقات وبررسي هاي تاريخ نگاران اروپايي اوايل قرن بيستم به خاور نزديك وايران سرازيرشدواين مقارن با بيداري سياسي ملل خاورنزديك است كه مثال آن نهضت مشروطيت ايران ونهضت تنظيمات تركيه است.
قرن نوزدهم وشايد قبل از آن امپرياليسم غرب چون كشورهاي انگليس ،فرانسه ،روسيه و... در اركان سياسي كشورهاي منطقه نفوذ اساسي كرده بودندورگهاي سياسي منطقه را در اختيارداشته وثروت منطقه را بخصوص نفت رابه تاراج مي بردند.
به دليل بيداري مللي خلق منطقه منافع امپرياليسم به مخاطره جدي افكنده و بصورت بسيارجدي به تكاپووامي دارد.
بسيار قبل از آن تاريخ، شرق شناسان تاريخ ايران قديم وجديد را با جزئيات زياد آموخته بودندواين معلومات را در راستاي اهداف خودبكاربستند.
اروپاييان معجزه احقاق حقوق مللي را بخوبي مي شناختند ومي دانستندكه باعث شكوفايي حيرت اور استعدادهاي خلق ملل ازبندرسته مي شودوبراين واقف بودندكه دراثر همين تنابه ملي است كه در عرض چنددهه چندين برابردستاورد تمدن 6000ساله بدست اورده اند.
وبا يقين از اينكه طليعه بيداري مللي خلق منطقه نويد بخش پيشرفتي شايد بمراتب بيشترازاروپاييان است ،اهتمام تمام برسركوب ودرنطفه خفه كردن اين حركتها درسطح وسيع كردندوهمين سرآغاز اشاره مجدد وتوسعه يافته نظريه اردشيربابكان مبني برنژادبرتر،سرور،لايق پارس برسرزمين ايران شد.
دراين راستا از افراد بيسوادي چون رضا خان قزاق چه بهره هاكه نبردند،وبا ابداع واشاعه مفاهيم پوچ وبي معني چون نژادآريا،رضاشاه كبير،شاهنشاه آريامهر،كوروش كبير،داريوش بزرگ،واينه در ايران از ابدواذل آريايي تبارها بوده وهستند،تركها ازچنر صده اخيروارد ايران شده وانرااشغال كرده اندو... در بوق كرنا دميده ودست به تبليغات بسياروسيعي زدند.
وكمترين نتيجه اين افكار آن شد كه تمام اقوام ايراني بغير از فارس زبانان از بدوي ترين حقوق شهروندي خود محروم شده وبراي هميشه تخم نفاق ودشمني در ايران كاشته شد ،حتي اين ملل از خوندن ونوشتن به زبان مادري خود محروم شدند.
در چند دهه سعي وافر در ازبين بردن آثار تاريخي ،فرهنگي وادبي تمام ملل غيرفارس در ايران علي الخصوص تركها شدواين نقشه قدم به قدم وبسيار حساب شده در ايران به معرصه ظهور ميرسيدو...
ودرست مقارن اين وضعيت اسف انگيز تاريخ نگاران مزدور دستگاه پهلوي با استنادبه مطالب مغرضانه ارائه شده ازسوي اروپاييان اقدام به جعل تاريخ كردند كه عمل اردشيربابكان رادرذهن تداعي ميكند.
درست به همين دليل بسياري از تاريخ نگاران به تبعيت از اسلاف خودواربابانشان قلم بدست گرفته وواقعيتهاي تاريخي را جعل نمودند.اين مزدوران قلم بدست با ترور شخصيت بزرگان و قهرمانان ملل ايران وهجمه دقيق و حساب شده، اقدام به تضييع عالمان ،قهرمانان ،چهره هاي درخشان ملي وجوانمردان كردند وبه اسطوره هايي كه ملل غير فارس در طول تاريخ ساخته بودند وبه آنها افتخارمي كردندتاختند.
مردان وزنان بزرگي در عرصه تاريخ ملل ايراني پا به عرصه گذاشته بودند ومي گذارند ولي امواج شونيسم وتداوم مستدام تخريب شخصيت اين بزرگان آنهارا در نظر خلق خواركرده و موجبات فراموش شدن ولكه دارشدنشان را فراهم آورده است.
قلم بدستان امپرياليسم وعمال داخلي سلطنت طلب آنها در زمان حكومت پهلوي بر اساس يك برنامه ريزي حساب شده و براساس شناخت كاملي كه از تاريخ باستان ايران داشته اند تمام جنبه هاي مثبت تاريخ ايران باستانرا درراستاي منافع قوم پارس به قلم دادندووجود ملل ديكر در آن دوره ايران را انكاركرده وبا اين عمل يك عامل مهم واساسي را در بيداري واحقاق حقوق ملي كه همانا اعتقاد به اصالت وريشه هاست از آنها گرفتند ومي گيرند.
اين مزدوران براحتي ازتمدنهاي با شكوه قبل از ورود آرياييان به منطقه چون تمدن آرتتا در غرب آذربايجان ،تمدن عيلامي در منطقه خوزستان ،تمدن كاسسي در لرستان ،تمدنهاي قوتتي ولوللوبي در همدان وتمدن ماننا در آذربايجان چشم پوشي كرده وهيچ ايضاحي در مورد ريشه واصالت اين ملل انيراني نمي دهند وبدترازآن سعي مي كنند اين ملل كاملا شناخته شده واصيل رانيزچون پدران آريايي در وهم واوهام فروببرند.
اينان مادهارا تماما آريايي نشان مي دهندوحتي پاراهم فراتر گذاشته وبرخلاف آموخته هاي اربابان خارجي شان اشكانيان را با عنوان پهله يعني آريا نژاد عنوان مي كنند.
6-7
دهه اخير تمام كتابهاي تاريخي شبيه هم وكپي برداري ازروي هم بوده وعاري از فكر تحقيقي ومستقل است.
كاملا به آين دليل است كه تاريخ ايران باستان بدرستي هنوز جمع آوري وتدوين نشده است ويا اگر بوده مخدوش وتحريف شده است.
براساس همين سياست پهلوي و امپرياليسم جهاني است كه تا كنون حركتي اصيل در شناخت درست تاريخ ايران نگرديده است ونمي شود.
اين برنامه ريزي و تاريخ نگاري غرض آلود كه با شدت وحدت زياد در چند دهه اخير در ايران دنبال شد حتي حالت برگشت به اروپا نيز پيدا كرد و تاريخ نگاران اروپايي نيز عمدا يا سهوا وارد اين دور تسلسل شدند كه مصداق اين، نظر تاريخ نگاري اخيري است كه از سوي محققان شوروي ارائه شد كه پر از اشتباههاي كاملا محرز است.
تحقيقات وسرشماري هاي اخير نشان مي دهد كه قريب به نصف جمعيت ايران را تركان آذري تشكيل ميدهند.محمدرضا شعار يكي ازمخالفان سرسخت زبان تركي به سال 1326درصفحه 39 كتابش با عنوان ”بحثي درباره زبان آذري“ مي نويسد: امروزه تقريبا 22 ميليون از جمعيت ايران ترك آذري هستند وبيش از نصف جمعيت ايران به زبان تركي تكلم مي كنند.
براساس آماررسمي دولتي جمعيت فارس زبانان بالغ بر13-12 ميليون از كل جمعيت 50 ميليوني ايران است و براساس همين آمارجمعيت ايران علاوه برتركها وفارسها از اقليتهاي بسيار كوچكي چون ارامنه ،اشوري ويهودي ازسويي واقليتهاي تقريبا پرجمعيتي چون كردها ،اعراب،بلوچها ،گيلكها و تركمانان نيز از سوي ديگر تشكيل شده است.
لاكن بدون در نظر گرفتن اين تركيب جمعيتي همچنانكه در مقدمه كتاب تاريخ ايران اززمان باستان تاامروز “ تاليف هفت تن ازتاريخ نگاران شوروي نگاشته شده است ميخوانيم:
جمعيت ايران در اواخر سال 1976 حدودابالغ بر6/33 ميليون نفربوده است كه كمتر از نصف اين جمعيت فارس يا فارس زبان هستند در صورتي كه زبان فارسي بعنوان زبان رسمي ايران پذيرفته شده است .
لازم به توضيح است كه اكثريت مردم ايران به زبانهاي ديگري غيرازفارسي چون كردي ،گيلكي ،لري، بختياري ، بلوچي ومازندراني تكلم مي كنندكه از زبان فارسي معمولي تفاوت است. اين گروههاي اتنيك به اقوام وعشيره هاي مختلف ايراني وابسته هستند در اين ميان مللي در ايران ميزيند كه اساسا نوع زبانشان ازريشه زبان فارسي نيست ومتعلق به ملل ديگري هستند از آن نوع مي توان زبانههاي تركي،ارمني،عبري وآشوري را نام بردكه زبان اقليتهاي ايران محسوب مي شوند .از اقلليتهاي ملي ايراني ميتوان آذري ها رانام برد كه به زبان تركي تكلم مي كنند.زبان تركي بزرگترين اقليت ايران محسوب مي شود كه بعدازفارس زبانان بزرگترين گروه ايرانيان راتشكيل مي دهد.
بدين ترتيب ملاحظه مي فرماييد براساس نظر تاريخ نگاران شوروي جمعيت 17 ميليوني تركان آذري ايران درسال 1976 همرديف با جمعيت ده پانزده هزارنفري يهوديان وآشوريان و 96 هزارنفري ارمنيان وجزء اقليتها محسوب شده اند.بدون شك اين نظر دانشمندان شوروي متاثراز آمار غلط ومغرضانه حكومت پهلوي بوده است كه در آن سالها بصورت بسيار گسترده اي وبصورت جهت دار تبليغات ميشد.
بسيار قابل تامل است كه در همان مقدمه كتاب به اين جمله برميخوريم:”...منحصربه اولين حكومتي كه دردنيا بوجود آمد ،يعني حكومت هخامنشيان بوده است ...“ .ما اين جمله را خطاي ترجمه يا چاب محسوب ميكنيم چرا كه متن اصلي غيرازاين مي گويد زيرا كه قبل ازسركارآمدن هخامنشيان در ايران قريب به 4000 سال قبل، تمدن وحكومت درايران وجود داشته است كه تمدنهايي چون سومريان ،عيلام،كاسسي،هيتي،اورارتو ،مانناوماد را ميتوان نامبرد.
لازم به ذكراست كه تاريخنگاران سوسياليست شوروي متاثرازآموزه هاي ماركسيسم و بعداز انقلاب اكتبرروسيه اشتباهات بسياري درمورد تاريخ قديم وجديد ايران مرتكب شده اند كه بسيار فاحش وغيرقابل اغماض است به نحوي كه در صفحه بيست همان كتاب حكومت بعداز هخامنشيان را ساسانيان معرفي ميكندكه در مباحث آتي به نحو كاملي دليل اين اشتباه عمدي راموردمداقه قرارخواهيم داد.
فقط بيان اين نكته در اينجا الزامي است كه به استحضاربرسانيم كه در هيچ عصري ازايران ازتمام ابعادجغرافيايي وسياسي واجتماعي سيستم برده داري ملاحظه نمي شود .
فصل بيستم همين كتاب اشاره براين دارد كه انقلاب مشروطيت ايران متاثر از انقلاب 1905 روسيه بوده است در صورتي كه دليل اساسي مشروطيت، خواستهاي ملت ايران خصوصا ملت آذربايجان و ترقي خواهي وشعور سياسي ومدنيت اين خطه از آب وخاك ايران بوده است.
در آن شرايط اگر چه انقلاب 1905 روسيه مهار وسركوب شد ولي انقلاب مشروطيت ساليان متمادي در ايران تداوم يافته وموفق شد.
فارغ از اينكه اگر بخواهيم دلايل وريشه هاي حركت وانقلابهاي تاثيرگذار برمشروطيت رامورد مداقه قرار دهيم بايد از نهضت تنظيمات امپراطوري عثماني كه سالها قبل از انقلاب ضد بورژواي سال1905 روسيه اتفاق افتاده بود نام ببريم زيرا كه امپراطوري عثماني نيز قسمتي از خاور نزديك است وتاثيري به مراتب وسيعتر از انقلاب 1905 روسيه درايران ومصر وخصوصا آذربايجان با اشتراك زباني وفرهنگي كه دارد گذاشت فاكتورهاي تاريخي ذيل بلعين اين تاثيررا نشان مي دهد:
1-
از مراكز اصلي تاثير گذار در انقلاب مشروطيت قاهره واستانبول رامي توان نام بردوبنا به گواهي تاريخ، مسكو از مراكز ارتباطات موثر نبوده است اگر چه ميرزا فتحعلي آخوندزاده وعبدالرحيم طاليبوف با توجه به آشنايي كه با فرهنگ روسيه درمدت اقامت قفقازشان داشتندتاثيردرنهضت مشروطيت گذاشتندليكن اين اشخاص وديگر اشخاص موثردر انقلاب مشروطيت بااوضاع قاهره واستانبول نيزآشنايي كافي داشتند.
با اشاره ابراهيم بيگ در سياحتنامه اش به وجود انجمن سعادت در استانبول توسط ايرانيان وانتشار مجله اختر در آن شهر ازسوي اين انجمن مناسبات انقلاب مشروطيت با حركتهاي موجود آن زمان عثماني بسيار مشهودتر از روسيه بوده است ودر عين حال هيچ حركتي شبيه اين فعاليت درهيچدام از شهرهاي روسيه مشهودنيست.
2-
اگر در جهت حمايت عملي انقلاب مشروطيت قهرماناني از قفقاز پاي به آذربايجان نهادند ليكن تعدادافرادي كه از عثماني به كمك مشروطه خواهان شتافتندكم نبودند
3- بعد از سقوط نهضت مشروطيت فعالان پناه گرفته رانده از وطن هنوز در استانبول به فعاليت خودادامه مي دادندليكن مامن اين فعالان هرگز مسكو يا پترزبورگ نبوده است.
4-
اساسادر ان سالهاي مشروطيت مطبوعات مترقي كه درباكو منتشرميشدندتاثيرناچيزي ازسياستهاي روسيه ميگرفتند.بطوري كه مجله ملانصرالدين صرفا براي شرق وتحولات منطقه وآذربايجان منتشر ميشدومديرمسئول آن ميرزاجليل بعدازاشغال باكوتوسط بلشويكهابه تبريزگريخت.
بدين ترتيب ملاحظه مي كنيد كه تاريخ نگاران كمونيست روسيه ازيك سوتحت تاثير تبليغات مسموم وشونيستي پهلوي وازسوي ديگر با تاثيرپذيرفتن ازمكتب كمونيسم در نگاشت تاريخ ايران دچاراشتباه شده اند.مضافا اينكه افكار شونيستي روسي بازمانده از دوران تزاري تاثير بسزايي براين تاريخ نگاري داشت.
بجهت اهميتي كه اين موضوع داردلازم است ايضاح شود...
چنانچه از تاريخ برمي آيد،قبل ظهور روسهادر افق تاريخ بشري، ساليان متمادي بدليل همسايگي با ملت بزرگ ترك از شرق وجنوب ،تمدن روس از ابعاد اقتصادي واجتماعي وفرهنگي وسياسي و... ملهم از تمدن تركان بوده است .
فراتر از آن درمقطعي ازتاريخ، روسها تحت لوا وقيوميت حكومت قيزيل اردو قرارداشتند واقوام روس به حمل وحمايل علامات تركي (يارليق) مباهات مي كردند. واين قرابت و قيوميت با تركان، روسهارا به جهان متمدن رهنمون شد.
با همه اين اوصاف تاريخ نگاران شونيسم روس تا قبل از انقلاب اكتبرسعي در كتمان حقايق وبرعكس جلوه دادن تقابل تاريخ تمدن تركان وروسهابودند.
عناد اين تاريخ نگاران شونيسم وسعي در جلوه دادن تركها بصورت وحشي ،بيانگرد، كوچنده و ساير القاب نادرست و استدلالات غير علمي وبي پايه واساس ،عامل عدم آموزش صحيح تاريخ وحتي به بوته فراموشي سپردن برگه هاي زريني از آن شد.
اين مناسبات منفي بعنوان يك عامل بازدارنده در آموزش تاريخ صحيح تركان بصورت اعم وتركان آذري بعنوان زير مجموعه بطور اخص شده است.
همانگونه كه در ايران بتدريج شاهد افشاي واقعيات تحريف شده تاريخي هستيم و تاريخ كهن وجديد ايران بتدريج نمايانتر وروشنتر مي شود درروسيه نيزبعد از كم شدن سايه سنگين كمونيسم واستالينيسم 20-25 سال اخير تاريخنگاران بتدريج جسارت يافته وبه بيان علمي حقايق تاريخي روي آورده اندوعالمان قبلي كمونيست را كه مسخ شده وحقايق راوارونه جلوه ميدادندرامورد انتقاد قرار مي دهند.
يكي از اين تاريخ نگاران با جسارت اولجاس سليمان قزاق است اين تاريخنگار با نكوهش وافشا تاريخ نگاران ملي گرا وشونيست روس مينويسد:
(
يكي ازراههاي رشد آسياي نوين انكار بيكباره تاريخ كلاسيك است.
به گفته پول والري ،زدودن شبهاتي كه به تاريخ در دنياي شرق وغرب وجود دارد، تنها با تاريخ علمي و افشاي تاريخ غيرعلمي امكانپذيراست تاريخ غيرعلمي مدت مديدي منشا وعامل شونيسم وملي گرايي استعمارگربوده است .حتي مارك بلاش كه يكي ازشيفتگان تاريخ است با اذعان به اينكه:
(...
واين غير قابل انكاراست فردي كه حتي قادر نيست مغز خودرا ازاسيب افكار بيمار برهاندوكمترين مقبوليتي درجمع ندارد براحتي در پشت نوشته هاي اغراق آميز وشرح وبسطها، چون ايليادوحتي مانند راماياناجلوه شود...
...
تاريخ بصورت فعال سعي در بيان سيستمهاي مشاركت انساني وشكل گيري آنهادر مسيرزمان دارد.دانشمندان وتاريخداناني كه كمرهمت به ياري امپرياليسم واستعمارگران بسته اند با انتشار آثارخود به آتش افكارملي گرايي دامن ميزنند).
در دوره تاريك تسلط كمونيسم برشوروي در هيچ مقطعي تاريخ تركان وتعاقب آن تاريخ تركان آذري اجازه انتشار نيافت وحتي كاملا مسكوت ماند بنحوي كه هر كس دم برمي آورد در تبعدهاي درازمدت سيبري جان مي باخت.
لازم به ذكراست كه قبول كوركورانه فاكتورهاي تاريخي خود مي تواند سبب تحريف تاريخ شود.
از اين سطور چنين برمي ايدكه درطول تاريخ ملتي وجودنداشته ،نداردونخواهدداشت كه تاريخش ازتاريخ همسايگانش جدا باشد.همچنانكه زبان زنده اي در دنيا نمي توان سراغ داشت كه عاري از لغات وتاثيرزبان همسايگان نباشد بهمين نحو تاريخ ملل نيز حداقل با تاريخ ملل همسايه درهم اميخته است.اولجاس سليمان در جاي ديگر مي گويد:
(
تبليغ دروغين وطن پرستي تاريخي ،صرفا اثبات جاهليت وعدم آشنايي موجدان آن با تاريخ نگاري علمي است .ايجاب ماهيت مدنيت مبني بر ارتباط و تاثيرمتقابل است و اگر سعي در محدودكردن يا منزوي ساختن آن شود ناخودآگاه آن نوع مدنيت را به انحطاط ونيستي سوق داده ايم وكمترين نتيجه آن تداوم گذشته نفرت انگيز،اسارتبار،تهوع آميز ومنجمدكننده پويايي ذهن است.
اعم تاريخ نگاران نمي خواهند خودرااز جاهليت توام با عجز پدرانشان رها سازند.بر برادر از بالا وتوام با تسلط نگريستن اشتباه محض است ومناسبات انساني حقيقي اجازه چنين رفتاري رانمي دهد.
تاريخ نگاري غير علمي مصداق سوء استفاده ازتاريخ وتحريف آن براي اميال غيرانساني است).
با اين وصف تاريخ علمي مبارزه با هرنوع شونيسم وتعصب كوركورانه است كه سعي در انعكاس واقعي اتفاقات تاريخي داردوتمام ملل رابدورازتعصب وبا يك ديدمي نگرد.
تاريخ نگاران بايد مدنظر داشته باشندكه هيچ ملتي درتاريخ منزوي ومجزانبوده است وبقول اولجاس سليمان:
(
تاريخ مجموعه اي ازتجربيات بشري در گذر اعصاراست وميتوانست نكته اتكا مشتركي براي حيات بهترملل باشد).
آينده باسعادت وخوشبخت مرهون آموزش صحيح گذشته است وبدون فكر درموردآينده ،به هيچ روي ،آينده سعادتمندرا نخواهيم ديد.
نظرمونتوسكيو درمورد تركان
مونتوسكيو در رديف بزرگان و متفكران وعالمان فرانسوي چون ولتر(۱۷۷۸-۱۶۹۴) ژان ژاك روسو(۱۷۱۲-۱۸۸۷) مي باشدكه اساس انقلاب فرانسه را پي ريزي كردند.
مونتوسكيو (۱۷۵۵-۱۶۸۹)در شهر بوردوفرانسه زاده شدازچند اثربسيار مهم وارزشمند ايشان مي توان نوشته هاي يك ايراني سال ۱۷۲۱ روح قانون سال ۱۷۴۸ را نام برد كه با تدوين آنها نايل به كسب شهرت جهاني شد.
مونتوسكيو در نگارش كتاب بسيار وزين روح قانون با مضامين بسيار عميق اجتماعي اش تاثير شگرفي در شكل گيري انقلاب كبير فرانسه در سال ۱۷۸۹ داشته است.
مونتوسكيو در كتاب نوشته هاي يك ايراني از زبان يك قهرمان موهوم بنام ناآقوم در نامه اي كه به ازبكان نوشته است در مورد ملتهاي ترك چنين مي نويسد:
دوست عزيزم ازبك خان ،هيچ يك از ملل دنيا را ياراي برابري با ملت تاتار درعظمت وشوكت فتوحاتشا ن نيست.اين ملت فرمانرواي حقيقي كائنات است.گويا ديگر ملل دنيا براي خدمت نمودن به ايشان آفريده شده اند.
ملت ترك همزمان امپراطوري خلق مي كند وهم امپراطوري ها را از هم مي پاشد.در طول تاريخ ملل ديگر را به زانو درآورده وقدرت وشوكت خودرا به اثبات رسانده اند.
تركها چين را دوبار به تسخير در آورده اند وهنوز كه هنوز است چين را تحت انقياد خود دارند. تركها هنوز نيز بر مغولها حكمراني مي كنند.
فرمانرواي بلامنازع ايران آنها هستند و براريكه كوروش وكيستاپسين تكيه زده اندوآنها هستند كه مسكو را به زانو درآورده اند.
آنها ملت بسيار با شرف و بزرگ ترك ناميده مي شوندكه فتوحات بزرگي در اروپا اسيا وآفريقا داشته اندوبر دنيا سيادت نموده اند.
اگر نظري بر گذشته هاي دور اروپا بيندازيم خواهيم ديد كه آنها كساني بودند كه امپراطوري روم را شكست داده و از هم پاشيدند.در مقابل فتوحات آنها فتوحات اسكندر چيزي نيست و...
كاش تاريخ نويسان اين ملت فتوحات با شكوهشان را مي نگاشتند و نمي گذاشتند در زنگار زمان براي هميشه خاموش بماند.
ميدانم كه تركها حكومتهاي ناشناخته بسياري را در طول تاريخ بنا نهاده اند كه اثري از آنها اكنون نيست.
اين ملت شكست ناپذير براين باور بوده كه ابدي واذلي هستندو همتي بر نگاشت غلبه ها وفتوحات ماقبل خود نداشته ومشغول شهرت وفتوحات از شمار فزون خود شده واز اين مهم غافل شده است.
ويل دورانت
از تاريخ مكتوب تا كنون حداقل ۶۰۰۰سال ميگذردوحداقل نصف اين مدت را خاورنزديك مركز تمدن بشري بوده است.منظور ما از كلمه مبهم خاور نزديك صرفا جنوب غرب آسيا نيست بلكه منظور روسيه وجنوب درياي سياه ،هندوستان وافغانستان وسرزمينهاي غرب آنهاست بسياري در اين دسته بندي مصر را نيز داخل ميدانند از ان لحاظ كه مصر از زمانهاي بسيار دورسرزميني آميخته با فرهنگ شرق بوده وهست.
در سرزميني به اين وسعت كه حدودوصغورش بدرستي معلوم نيست انسانها ونژادها و تمدنهايي بوجود آمدند كه بوجود آورنده كشاورزي ،تجارت،دامداري ،ساخت ارابه ها،ضرب سكه ،سندنويسي ،صنعت وپيشه ،قانون،اصول حكمراني ،رياضيات،طب،نيروي كار انساني را براي آباداني و بازسازي كانالها وآبراهه هاي مهم بكار بردن ،هندسه،نجوم،تقويم،ساعات ومنطقه البروج،الفبا،خواندن ونوشتن،كاغذ،مركب،كتاب،كتابخانه،مدرسه ،ادبيات،موسيقي،سنگ تراشي ومعماري،سفال لعابدار،وسايل زينتي،خداي واحدراپرسديدن،جواهرات،نردوشطرنج،ماليات،استفاده ازلله براي تربيت فرزندان ،شرب خمر،وبسياري چيزهاي ديگربراي اولين باركشف ياخلق شده واز راه جزيره كرت ويونان وروم به تمدنهاي اروپا وآمريكا راه يافته اند.
آريايي ها خود بوجود آورنده تمدن نبوده اند بلكه آن را از تمدنهاي مصروبابل به وديعه گرفته اند.
يونانيان بوجود آورنده سراي باشكوه تمدن شمرده نمي شوند زيرا كه مصاديق تمدني كه آنها از تمدنهاي خاور نزديك گرفته اند بسيار بيشتر از چيزهايي است كه خود به يادگار گذاشته اند.درواقع يونانيان با غنايم جنگي، نيزتجارت با شرق ذخاير تمدن ۳۰۰۰ ساله شرق را به ناحق وارث شدند.
ما با مطالعه تاريخ خاورنزديك درحقيقت دين خودرا به بوجودآورندگان واقعي تمدن اروپايي وآمريكايي ادامي كنيم.
سرزمين آذربايجان نيز سرزميني است غني وثرتمند با مردمان بسيار باهوش درست در قلب اين منطقه موسوم به خاور نزديك كه بعنوان چهارراه تمدن از شمال به جنوب واز شرق به غرب بوده وهست



  • [ ]

زبان سند هويت هر ملتي است